تنوع

مغزم از شدت تجربه های جدید همه چی رو قاطی میکنه!!

مکانهای جدید رو که دیگه نگو

البته آشنا شدن با آدمهای جدید رو دوست دارم

هنوز داخل دانشکده مون گم میشم!!

هنوز نرفتم به جاهای دیگه دانشگاه سربزنم

هنوز به رفت و آمد عادت نکردم و وقتی میرسم یزد روز اول اگه خواب نباشم کارایی درس خواندن رو هم ندارم

فکر کنم همه اینها به خاطر آه و نفرین و دوستان دوره کارشناسی سرم آمده که همیشه میگفتن "خوش به حالت تو که راهت خیلی نزدیکه"

(دانشکده ما اون زمان آنقدر نزدیک بود که احتیاج به تاکسی و اتوبوس نداشتم اگه نمیخواستم با سرویس دانشگاه بروم، پیاده بیشتر از 35 دقیقه راه نبود البته ترم های اول که کلاسهای عمومی در علوم انسانی تشکیل میشد برای رسیدن به سر کلاس کمتر از 10 دقیقه پیاده میرفتم!!!)

از اینهمه تنوع خوشم میاد

 

پی نوشت بازم بی ربط: شنیده بودم فیلتر اورکات برداشته شده اما ندیده بود تا اینکه امروز دیدم کلی ذوق کردم!

پی نوشت باربط: اگه از حرفهام سر در نیاوردید به پست های قبلی سربزنید

سفر نامه

قبل از سفر: مرگ قناریم درست روز قبل از حرکت باعث شد وقت نکنم براش غصه بخورم! با وجود اینکه دیگه پیر شده بود و این اواخر هم مریض بود اما الان که برگشتم جای خالیش رو بدجوری حس میکنم. 5 سال مدت کمی نیست برای عادت کردن

کاشان: خونه های قدیمی بی نهایت زیبا که من رو شیفته کرده بود سر فرصت عکس هاش رو میگذارم

قمصر: هوای عالی و شهر قشنگ با مردمانی بی نهایت مهمان نواز. شهر های مختلفی رفتم اما تا حالا جایی رو ندیدم که مثل کاشان و قمصر مهمان نواز باشند. در هر صورت عاشق شهر کوچیک قمصر شدم.

تهران- میدان آزادی: وقتی میدان تخریب شده رو دیدم خیلی دلم گرفت. چطور دلشون آمد آنهمه درخت قدیمی رو قطع کنند؟

تهران- کاخ گلستان: خیلی عظیم و زیبا بود گرچه قشنگ ترین جاهاش به علت بازسازی تعطیل بود.

تهران: اگر همیشه تهران مثل این روزهای تعطیل خلوت بود تهران جای قشنگی بود برای زندگی. البته اگر!!

تهران- جاده چالوس بعد از سد کرج: اگرچه به ترافیک شدیدی برخوردیم اما در نهایت جایی کنار رودخانه چادر زدیم تا عصر خیلی خوش گذشت.

تهران: بودن با پردیس و پگاه بچه های پسر خاله ام همیشه برام لذت بخش بوده.

تهران- هفت تیر: از خرید مخصوصا خرید مانتو و کفش متنفرم. معمولا این مواقع خیلی بداخلاق میشم

تهران : خیلی حالگیریه من برم تهران و نتونم فرخنده رو ببینم! حالا فرخنده که فامیل بود به دیدن هیچ دوستی هم وقت نکردم بروم.

قم: در راه برگشت از تهران: خبر نسبتا خوبی رو از طریق پریسا شنیدم. به موجب اون خبر هنوز از تهران نیومده باید جمعه برگردم!! چون باید یک پست کامل بهش اختصاص بدم باشه وقتی دوباره از تهران برگشتم!

بعد از سفر: بعد از سفر اسفند و اردیبهشت و شهریور به تهران و حالا هم دوباره در شهریور...به خاطر همون خبر به نظر میرسه حداقل در 3 سال آینده بیشتر در تهران باشم تا شهر خودم!

شیطنت دانشجوی سال بالایی!

حرفهای اولیه:

1- این خاطره واقعی است

2- نوشتن این خاطره از زبان اول شخص دلیل بر این نیست که این خاطره متعلق به منه

3- چند سال پیش اتفاق افتاده برای یک دانشجوی دختر سال چهاری

از دانشگاه بر میگشتم به یکی از کافی نت های اطراف دانشگاه برای خرید کارت اینترنت رفتم. صاحبش به نظرم آشنا بود اما طبق عادت چندان توجه نکردم . مطالبه کارت کردم

پسره که خیلی جوون بود بعد از دادن اطلاعات در مورد کارت های موجود گفت:

_ ما خودمون قراره تا آخر هفته آینده کارت بزنیم ،قیمتش از این کارت ها کمتره با سرعت یکسان

_ خوب؟ من الان کارتم تموم شده!

_ میتونم براتون یه اکانت 10 ساعته بسازم یا 20 ساعته...هر چقدر بخواهید!

خیلی تعجب کردم ، شاید من رو می شناخت این باعث شد بر خلاف عادت فکر کنم ببینم جایی ندیدمش! وقتی یکی 4 سال دانشجو باشه تشخیص یه دانشجوی سال اول دومی از دانشجو های سال بالاتر و همین طور تشخیص اینکه از مجتمع پایه ، فنی یا انسانی هستند چندان مشکل نیست. به نظر میرسید سال اول دومی باشه و از مجتمع فنی! پس اینکه آشنا باشه چندان عجیب نیست دانشجوهای فنی دو سال اول زیاد با دانشکده ما کلاس دارند. کنجکاوی از فهمیدن هدفش باعث شد به بازی ادامه بدم!

_ واقعا ؟ و شما سایت هم دارید برای دیدن گزارش کارکرد؟

_ نه میتونید زنگ بزنید بپرسید

_خوبه ممنون!

_خوب یه اسم برای user name بفرمایید!

_ 79......(چهار رقم اول شماره دانشجوییم رو گفتم)

_ مطمئنید؟ یه چیزی بگید که فراموش نکنید

_این شماره رو فراموش نمیکنم

_باشه! یه اسم هم برای password ؟

_79...(اینبار کل شماره دانشجوییم رو ردیف کردم!)

در حالیکه خیلی تابلو کلافه شده بود گفت:

_نمی خواهید عوضش کنید و یه اسم بگید؟

_نه . برای چی؟ مگه شماره قبول نمیکنه!

_خوب آخه معمولا اسم میگذارند!

فهمیدم دلیل اینکه می خواست همچین لطفی کنه چیه! بدجوری خنده ام گرفته بود!

با سکوتم مخالفتم رو نشون دادم

_اصلا ولش کنید باشه هفته دیگه که کارتمون آماده شد کدوم کارت رو بهتون بدم؟

از کافی نت که آمدم بیرون، زدم زیر خنده! تا تو باشی نخوای سر یه دانشجوی سال بالایی کلاه بگذاری!

فقط نفهمیدم چی کار به اسم یه دانشجوی سال بالایی میتونست داشته باشه!

البته بعد ها فهمیدم در مورد کارت دروغ نگفته بود . اونجا یه مدت کارتی مخصوص زده بود که اتفاقا سرعت خیلی خوبی داشت.