پروانه وار بر گردش

چند روزی است که برگشتیم

از محبتهای همه شما ممنونم

اگر قابل باشم در حد توانم برای همه دوستان دعا کردم

طول میکشد تا حرفهایم را و خاطراتم را جمع و جور کنم و پستی بنویسم

اگر تجربه داشته باشید میدانید بعد از این سفر چقدر کار زیاد می شود

اما به قول مینای عزیز بعد از برگشتن انسان بیقرار تر میشود

 که  او تقریبا روزهایی که من مدینه و مکه بودم  آنجا بوده و شاید حتی گاهی در نماز کنار هم نشسته بودیم ولی هم را نمیشناختیم


برای اطلاع میگویم انفولانزا هم احتمالا شوخی بود!!

 

حرفهایم زیاد است بعد از جمع کردن افکارم حتما پستی مینویسم

 

تنها قسمتی از شعر دکتر شریعتی که  انجا در ذهنم چرخ میخورد از کتاب "یک جلوش تا بی نهایت صفر ها"

 

 

"آفتابی در میان

و پیرامونش, ستاره ای, ستاره هایی, پروانه وار برگردش

کعبه ای , بر گردش پرستندگان در طواف

از سنگ سیاه تا سنگ سیاه"

 


آنجا یکی از دعاهام این بود که همه کسانی که دوست داشتند جای من باشند هرچه زودتر بتونند به مکه بیایند

آمین

میقات

به کعبه گفتم :

تو از خاکی...منم از خاک ,چرا باید به دور تو بگردم؟؟

ندا آمد: تو با پا آمدی باید بگردی

برو با دل بیا تا من بگردم!

 

می خواستم برای مقدمه امروز تکه هایی از کتاب حج دکتر شریعتی رو بنویسم که بسیار زیباست اما نوشته بالا که مدتها قبل خواندم و نمی دونم منبعش کجاست بیشتربه دلم نشست

 

اگر خدا بخواهد فردا با پا میرویم مکه! کاش با دل هم باشد کاش...!

جدا از اقدامات بهداشتی که قول میدهم همه رو با وسواس! رعایت کنم

برایم دعا کنید آنفولانزا خوکی نگیرم! اصلا اسمش باکلاس نیست! خوب است به عمرمان خوک ندیدیم!!

 

نزدیک به 5 سال است مینویسم و بعضی از دوستانم در دنیای مجازی رو 5 ساله که می شناسم ممکنه گاهی در کامنت ها ازم رنجیده باشید

ببخشید و حلالم کنید!

 

امیدوارم بتوانم به یاد همه دوستانم باشم


عکسهایی از سفر 88(شمال)

ادامه سفر:

اول: اینکه گاهی زیاد توضیح نمیدهم بشتر به این دلیل است که معمولا خسته کننده می شود و خواننده ای ندارد!


چیزی که تمام مسیرهای شمال از ساری تا بندر انزلی جلب توجه میکرد پرستو های کوچک بود و اگر دقت میکردی خانه های پرستو ها در گوشه های سقف خانه ها یا مغازه ها دیده میشد

این عکس را  در یک پمپ بنزین گرفتم که نزدیک 10 لانه پرستو کنار هم در سقفهای مختلف دیده میشد که البته هنوز جوجه ها در تخم هستن

 

سه شنبه به جای رفتن به گرگان به یکی از جاده های فرعی اطراف جاده اصلی پیچیدیم اول یه روستای کوچک بود که اسمش خاطرم نمونده اما محلی های اونجا ما رو به محلی به نام استخر"خربزه چشمه" راهنمایی کردن که مسیر طولانی بود که در کوه بالا میرفت و از جایی به بعد دیگه اسفالت هم نبود اما مسیر بسیار زیبا و دیدنی بود مخصوصا از بالا منظره پایین بی نظیر بود

بعد به محلی رسیدیم که آب چشمه رو که از قرار خیلی دور بود با لوله به استخری میریخت که زمانهایی برای شنا هم داشت اما فقط محلی ها اونجا بودن و خلوت بود

آرامش ...صدای پرنده های مختلف تا چشم کار میکرد درخت بود وسط جنگل حتی آسمان هم سبز بود!

چهارشنبه رفتیم طرف سد شهید رجایی

اول در یه استخر پروش ماهی توقف کردیم استخرهای پر از ماهی قزل آلاکه البته فقط عکسهایی که از ماهی های زرد گرفتم مشخص هستن


شالیهای برنج وقتی نزدکش می رفتی عطر برنج رو میشد حس کرد


پاورقی:اینبار در سفر به شمال به این نتیجه رسیدم بهترین حالت برای اینکه از گرمای تابستان در امان بمانیم اینه که ظهر ها برویم طرف جنگل و مناطق که تقریبا کوهستانی هست و عصرها طرف دریا!


سالگرد:یک سال گذشت(یعنی دقیقا دیروز میشه سالگردش)