آخرین ساعات سال۸۸

در اینکه نزدیک به یک ماهه ننوشتم شکی نیست 

در اینکه در این مدت دوستان وبلاگ نویس متوجه طولانی شدن نبود من نشدند شکی نیست 

در اینکه به شهرتم به عنوان یک وبلاگ نویس لطمه خورده شکی نیست  

(چه فرقی میکند اولین بار درست ۵ سال قبل وبلاگ نویسی رو شروع کردم)

با وجود هوای گرم از آمدن بهار هم شکی نیست

 

اما در اینکه من وبلاگ نویسی رو ترک نمیکنم هم شکی نیست 

 

وقتی زمستانتان هوای بهاری داشته باشد انتظار داشته باشید بهارتان شبیه تابستان باشد! 

اینقدر هوا گرم است که آدم گاهی شک میکند بهار است یا تابستان!   

 

 

به نظر شما چرا من حال و هوای عید رو ندارم؟ 

مطمئنا دلیلش این پسر کوچولویی که هنوز نیومده نیست! 

نه هو‌ا؛ هوای عید است نه من هوای عید دارم! اما عجیب دلم یه عیدی هیجان انگیز میخواد!!  

 

عادی بودن چیست؟!

برنده تنهاست

فعلا قصد ندارم در مورد کتاب بنویسم

قسمتی از کتاب در مورد عادی بودن نوشته

عادی بودن چی است؟

-          سالها اتلاف  وقت در دانشگاه برای بعدش نتوانیم کار پیدا کنیم!

-          کار کردن از صبح تا بعد ازظهر در شغلی که هیچ لذتی به ما نمی دهد برای اینکه آدم بتواند بعد از سی سال بازنشسته بشود

-          درک اینکه قدرت بسیار مهم تر از پول است و پول بسیار مهم تر از شادی.

-          مسخره کردن کسی که به جای پول دنبال شادی ایت.او را فردی بدون جاه طلبی خواندن

-          مقایسه کردن چیزهایی مثل ماشین و خانه و لباس  , و زندگی را در تعامل با انی قیاس ها تعریف کردن به جای آنکه واقعا سعی کند دلیل واقعی زندگی را بفهمد.

-          همیشه حق را به پدر و مادر ها دادن.

-          ازدواج کردن,بچه اوردن؛ ادامه زندگی با هم با اینکه عشق تمام شده ادعای اینکه به خاطر بچه هاست.

-          انتقاد از همه کسانی که میخواهند متفاوت باشند

-          باور کردن تقریبا هر چیزی که چاپ شده است.

-          بستن تکه پارچه ای رنگی به دور گردن که به هیچ دردی نمیخورد اما اسم پرشکوه کروات را دارد

-          هرگز جواب صریح به سوال ها ندادن هرچند مخاطب جوابش را بگیرد

-          داشتن لبخند بر لب وقتی به گریه دارد آدم را میکشد و تحقیر تمام کسانی که احساساتشان را بروز میدهند

-          این اعتقاد که هنر یا به ثروتی می ارزد یا اصلا نمی ارزد

-          همیشه خوار شمردن چیزی که به دست آوردنش دشوار نیست چرا که فداکاری لازم را نمی طلبد و بنابراین کیفیات لازم را ندارد.

-          پیروی از مد با اینکه تمامش مسخره و ناراحت است.

-          اعتقاد به اینکه همه آدمهای مشهور چند تن پول ذخیره دارند.

-          سرمایه گذاری زیاد بر زیبایی خارجی و توجه ناچیز به زیبایی درون.

-          هرچند آدمی عادی است, استفاده از تمام ابزارهای ممکن برای نشان دادن اینکه از تمام انسانهای دیگر بینهایت بالاتر است.

-          هرگز با صدای بلند در رستوران نخندیدن حالا لطیفه هرچقدر هم بامزه باشد.

-          سه وعده در روز غذا خوردن حتی اگر گرسنه نباشد

-          اعقتاد به اینکه دیگران همیشه از همه نظر بهترند: زیباترند تواناترند پولدارترند باهوش ترند.ماجراجویی برای رفتن به فرامرزهای خود خطرناک است بهتر است آدم کاری نکند.

-          ازدواج با اولین کسی که به اویک موقعیت اجتماعی عرضه میکند.عشق بماند برای بعد.

-          همیشه گفتن اینکه"سعی خودم را کردم" هرچند مطلقا سعی نکرده

-          گذاشتن تجربه جالبترین چیزهای زندگی برای موقعی که دیگر نیرویی برای انجام انها ندارد

-          اعتقاد به اینکه اگر آدم خوب و نجیب و محترمی باشد دیگران فکر میکنند او ادم ضعیف آسب پذر و به راحتی قابل کنترل است

-          ....

امیدوارم همه موارد رو بخونید!سرسری ازش نگذرید شاید دلتون بخواد متفاوت باشید و عادی نباشید! 

نمونه های دیگری از عادی بودن سراغ دارید بنویسید.