احساس تنهایی!

گفت: احساس تنهایی خیلی وحشتناکه! 

 

گفتم: شوخی میکنی! چطور ممکنه تنها باشی با همسری که اینقدر دوستت داره بچه هات خواهر برادرت... 

 

_ تنهایی نه به این معنی که کسی کنارت نیست یعنی کسی رو نداری تا احساساتت رو باهاش درمیون بگذاری. چون حتی اگه گوش بده اهمیت نمیده! چون اطرافیانت همه به فکر خودشون کارشون و اهمیت کار خودشون هستند. وقتی احساس کنی حرفهات هیچ اهمیتی ندارند چه احساسی داری!؟ 

 

-- فکر نمیکنی سخت میگیری؟! 

 

 

شأن حرم؟!

ممکنه بعضی دوستان یادشون باشه چطور و به چه دلیل جلو وارد شدن من رو به حرم امام رضا گرفتند 

 اگه ایرانی باشی باید حتما با چادر وارد حرم امام رضا بشی .... 

حالا ممکنه مثل من ازتون ایرادهای عجیب هم بگیرند! 

مکه که رفته بودم همه نوع پوششی وجود داشت خیلی از کشورها یادم نمونده کجا لباسهای بلند میپوشیدن با مغنعه سفید خیلی بلند .  

هیچ اجباری هم برای نوع پوشش نبود! 

 

حرم امام رضا روز به روز وسعتش داره بیشتر میشه اما اگه بخوای هر کجا یه لحظه استراحت کنی بلندت میکنند! تو رو خدا فکر کنید خیلی ها هتلشون از حرم دوره وقتی میان حرم ممکنه ساعت ها بمونند ولی اجازه دراز کشیدن هیچ کجا رو ندارند! 

ولی در مسجدالحرام یا مسجد پیامر اصلا این ممنوعیت وجود نداشت.خیلی وقتا وقتی خسته بودیم استراحت میکردیم. 

 

 

حالا من اشتباه میکنم یا شأن حرم امام رضا  بیشتره!؟ 

 

به نظرتون امام رضا از بودن حرمشون در ایران راضی هستند!!

نقش های زندگی من!

همه ما نقش های زیادی در زندگی بازی میکنیم  

بعضی از این نقش ها رو خودمون انتخاب میکنیم بعضی اجباریه! بعضی را زندگی میکنیم بعضی فقط نقش است 

 اما بعضی نقش ها با پذیرفتن نقش جدید از بین نمیرن چرا بعضی ها اینطور فکر میکنند؟ ساده ترین حالتش وقتیه که ازدواج میکنی نقش فرزند بودنت که از بین نمیره گرچه بعضیا( معمولا خانم ها ببخشید البته ) انتظار دارند همسرشون نقش فرزند بودن خودش رو کلا فراموش کنه و فقط همسر باشه! (گفتم بعضیا نگفتم همه!! برنخوره بهتون)

ولی فقط این نیست خیلی نقشهای دیگه در زندگی هستن که دوستش داریم خودمون انتخابش کردیم ولی همه ازمون انتظار دارن نقش قبلیمون رو فراموش کنیم. ازمون انتظار دارن خودمون رو فراموش کنیم چیزی که قبلا بودیم!  

و این نتیجه اش گاهی جز خسته شدن از نقشی که دوستش داشتیم در پی نداره! 

 

حالا یه چیز دیگه... 

اگه در تمام زندگیتون از وقتی که خودتون رو شناختید همیشه به نقش خاصی فکر میکردید 

و بعد شرایط ( که شاید خودتون ساختید ) باعث بشه نقش دیگه ای رو که هیچ وقت فکرشو نمی کردید بازی کنید میتونید اون نقش جدید رو خوب بازی کنید؟ یا بهتره بگم میتونید نقش جدید رو زندگی کنید؟ یکی از بزرگترین عیب های من اینه که نمیتونم! 

 

پاورقی بی ربط: میخواهم دوباره بنویسم کمکم کنید! به نوشتن اینجا نیاز دارم!