نمیدونستم چی باید بگم!

امروز نمیدونستم چی باید به رزیتا بگم؟

اصلا ایا میشه کسی رو که به خاطر یه تصادف در یک لحظه مادرش رو از دست میده تسلی داد؟

تصادفی که شاید مقصری هم نداشته باشه...

حادثه...سرنوشت....

دوشنبه شنیدم... چون مراسم سوم تموم شده بود امروز با بچه ها رفتیم دیدنش...و از دوشنبه فکر میکردم که چی باید بگم!

چند روزه حالم گرفته ...

با رزیتا از دبیرستان همکلاس بودیم بعد هم در دانشگاه با اختلاف یک سال هم دانشکده ای شدیم...

هفته قبل باهاش صحبت کرده بودم...در فکر مراسم نامزدی دادشش بود...مراسمی که برگزار نشد

امروز باهاش حرف زدم اما نمیدونم چی بهش گفتم! و او با این حالش در فکر مینا بود که مادرش مریضه...و سفارش کرد به مینا چیزی نگم

چقدر دیدن رزیتا شاد و خندان در اون حال سخت بود

خدایا چراغ هیچ خونه ای رو بی موقع خاموش نکن

 

نظرات 7 + ارسال نظر
رز آبی جمعه 17 شهریور 1385 ساعت 12:15 ق.ظ

سلام |:

خیلی متاسفم |: و تسلیت |:

نورا جمعه 17 شهریور 1385 ساعت 12:55 ب.ظ http://nooronline.persianblog.com

سلام به خاطره عزیز، خوبی؟
تسلیت عرض میکنم
انشاا... خدا به رزیتای عزیز، صبر بده
در پناه حق باشی
یا علی

نورا جمعه 17 شهریور 1385 ساعت 12:58 ب.ظ http://nooronline.persianblog.com

چشم من منتظر و بارانى
مانده پشت همه پنجره ها
راهى اندازه یک جمعه فقط
مانده تا زمزمه پنجره ها
تا نیایى دل بى طاقت من
به خودش رنگ عدم مى گیرد
پا به پاى همه منتظران
عصر آدینه دلم مى گیرد!

حرفهای ناتمام جمعه 17 شهریور 1385 ساعت 06:57 ب.ظ http://shariatti.blogsky.com

« انتظار : نوشته ای از دکتر علی شریعتی »
سلام
وبلاگ حرفهای ناتمام به روز شد.
چشم انتظار قدمهای سبزتان هستیم.
موفق باشید...

پرستو جمعه 17 شهریور 1385 ساعت 08:34 ب.ظ http://bashool.blogfa.com

خاطره هر جا که میری به یاد من باش .....

عیدت مبارک

زری شنبه 18 شهریور 1385 ساعت 10:50 ق.ظ http://www.respina00.blogfa.com

سلام
بیچاره ...

راستی چرا بهم سر نمی زنی ...

شب کویر شنبه 18 شهریور 1385 ساعت 12:42 ب.ظ http://www.shab-kavir.tk

من هم تسلیت میگم وتبریک به مناسبت نیمه عشق و صفا شعبان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد