صدای کف زدن لحظه ها

سلام
فعلا هیچی به ذهنم نمیرسه فعلا این شعر رو بخونید
براتون پیش آمده حالتون خیلی خوب باشه خوشحال باشید ولی علتش رو ندونید؟
حتما هم شده عکسش...یعنی حسابی حالتون گرفته باشه و باز دلیلش رو ندونید!
حال من الان یه چیزی شبیه مورد دومه! فامیل باز داشتند میرفتند تهران (همون پسر خاله ام و خانمش که باهاشون از تهران برگشتم) میگفتند بیا بریم تهران! کاش میشد میرفتم کار ناتموم زیاد دارم نمیدونم چرا همیشه که تهران میرم وقت کم میارم.

صدای کف زدن لحظه ها

صدای بال پرستو

صدای پای بهار

صدای شادی گنجشککان

صدای بهار

نگاه و ناز بنفشه

تبسم خورشید

ترانه خواندن باد

جوانه کردن بید

صدای بوسه باران

صدای خنده گل

صدای کف زدن لحظه ها برای بهار

دوباره معجزه آب و آفتاب و زمین

شکوه جادوی رنگین کمان فروردین

شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود

سپاس و بوسه و لبخند و شاد باش و درود

دوباره چهره نوروز و شادمانی عید

دوباره عشق و امید

دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار

غم زمانه به پایان نمی رسد برخیز

به شوق یه نفس تازه در هوای بهار

فریدون مشیری

عیدتون پیشاپیش مبارک

سلام

بالاخره تونستم برنامه جور کنم که برم تهران چهارشنبه شب بلیط گرفتم...حالا اگه هفته آینده ممکنه بعضی کلاس ها تشکیل بشه بی خیال! حالا اگه جمعه بچه ها برنامه بیرون دارند و همه هستند بی خیال! حالا اگه باید یه عالم سرزنش بچه ها رو بشنوم بی خیال! دیگه تحمل اینجا موندن رو ندارم میخوام یه مدت از هرچی که من رو یاد دانشگاه میندازه دور باشم(حتی دوستان دانشگاه).حالا رفتنم با خودمه برگشتنم با دیگران! بالاخره قبل سال تحویل برمیگردم.

ولی فکر کنم قبل عید برعکس خود عید تهران خیلی شلوغ باشه با اینکه شلوغی رو دوست ندارم ولی باز هم بی خیال!

میرم خونه پسرخاله ام بچه هاش رو خیلی دوست دارم میدونم که بهم خوش میگذره. میرم خونه عمه ام خیلی دلم واسه عمه ام تنگ شده میرم پیش فرخنده (اصلا به خاطر اینکه به او قول دادم دارم میرم تهران) فرامرز کوچولو رو میگذاریم خونه اون یکی دختر عمه ام و دو تایی میریم میگردیم.

دیدم خیلی وقته شعر ننوشتم این شعر رو از کتاب جدیدی که خریدم انتخاب کردم

عاشقانه

آنکه می گوید دوستت می دارم

خنیاگر غمگینی ست

که آوازش را از دست داده است.

ای کاش عشق را

زبان سخن بود

هزار کاکلی شاد

در چشمان توست

هزار قناری خاموش

در گلوی من

عشق را

ای کاش زبان سخن بود

آنکه می گوید دوستت دارم

دل اندهگین شبی ست

که مهتاب را می جوید.

ای کاش عشق را

زبان سخن بود

هزار آفتاب خندان در خرام توست

هزار ستاره ی گریان

در تمنای من.

عشق را

ای کاش زبان سخن بود

شاملو