نشان دادن احساسات

تا همین چند سال قبل هیچ وقت احساساتم رو نشون نمیدادم

محبتم را هم نشون نمیدادم!

اطرافم ادمهای زیادی بودن

عده ای بودن که همیشه ظاهرا بهت محبت زیادی داشتن اما با یه اتفاق میفهمیدی که همه محبت هاشون ظاهریه

برعکس آدمهایی بودن که هیچ وقت محبتشون رو در حرف نشون نمیدادن اما عملا محبتشون بی اندازه بود.

تا جایی که دیدم هر دوتای این موارد نتیجه خوبی نداره!

آدمهایی که محبتشون ظاهریه و مدتها از ته قلب دوستشون داشتی در لحظه حساس زندگیت کاری میکنند که ظاهری بودن محبتشون بهت ثابت میشه و تمام علاقه ای که بهشون داشتی از بین میره!

و آدمهایی که محبتشون رو در کلام نشون نمیدن هم با وجود اینکه خیلی دوستت دارند و ممکنه کارهای خیلی مهمی برات انجام بدهند اما محبت در کلام اثر خودش رو داره!

در واقع ایجاد علاقه کردن خیلی مهمه!

دو نفر بودند که ازشون یاد گرفتم محبتم رو نشون بدم  و این واقعا تاثیر زیادی در زندگیم داشته

اول دوستی بود که حدود هفت هشت سال قبل داشتم که بهم یاد داد محبت کلامی غیر از عملیه  و به اندازه اون مهمه.

دوم پگاه دوست داشتنی منه که حالا نه سالش بیشتر نیست اما از بچگی استعداد عجیبی در نشون دادن محبتش داشت به طوریکه امکان نداشت بتونی دوستش نداشته باشی.

 

فکر میکنم باید ازشون ممنون باشم.

 

 

پاورقی بی ربط: گرچه هنوز کامل اسباب کشی نکردم اما خوب سرم شلوغه برای همین دیر آپدیت میکنم تازه امیدی هم به وصل شدن تلفن خونه جدیدمون نیست!

دروغ گو دشمن خداست!!

دروغ گو دشمن خداست!

چرا نمیگویند دزد دشمن خداست

یا کسی که حجاب ندارد دشمن خداست

یا کسی که نماز نمیخواند دشمن خداست...

 

نه همیشه گفتن دروغ گو دشمن خداست!

نمیدونم چرا دروغ گویی مد شده! جدی میگم! در روز چقدر دروغ مصلحتی (به خیال خودمان) میگوییم؟

گاهی دروغ هایی به وضوح روز! مد شده حتما!

تا حالا چند بار به خاطر راستگویی تنبیه شدید یا حتی حقی ازتون گرفته شده یا مهمتر از اون ضایع شده....

ربط نداره؟

تا حالا چند بار به خاطر یه دروغ مصلحتی! به چیزی که حقتون بوده رسیدید یا تشویق شدید یا...

ربط نداره؟

 

کاش عادت میکردیم به حقیقت

کاش عادت می کردیم هیچ کس را به خاطر راستگویی سرزنش نکنیم

از بزرگترها گذشته

اما کاش یادمون باشه بچه ها دروغ رو از ما یاد میگیرند و بعد به خاطر ترس دروغ میگویند!

گرچه دروغ گویی همیشه به خاطر ترسه حتی در بزرگترها!

 

پاورقی با ربط: چندان مطلب جدیدی نیست بارها در موردش نوشتم!وقتی در پست هام جستجو کردم خودم تعجب کردم از اینهمه تکرار(1 2 3 4 5 )اما باز دلم خواست بنویسم!

 

پاورقی بی ربط: به خاطر همون نقل مکان به همون جایی که گفتم فعلا اینترنت نداره(چون هنوز تلفنش وصل نیست) حضورم در وب کم شده البته کمتر هم خواهد شد

اما کاش فراموشم نکنید!

دلم معجزه میخواهد!

1-خسته ام!

کی این تابستان تمام می شود!؟

همش کابوس!

هر روز خبرهایی می شنویم که به کابوس شبیه است تا خبر!

کی تمام می شود!؟

از این تابستان شوم چیزی نمانده!

اما این کابوس ها تا کی ادامه دارد؟!

2-داریم نقل مکان میکنیم به جایی که از منبع اصلی خبر یعنی اینترنت خبری نیست!

شاید تا کمتر از یک ماه دیگر!

دلم میگیرد که مجبورم دیر به دیر به وبلاگ های دوستان سر بزنم!

اما فکر میکنم چندان بد هم نیست حداقل خبرها را نمیخوانم!!

خدایا خودت میدانی در هربار که دور کعبه میچرخیدم برای مردمم هم دعا میکردم!

و انجا هم کسانی را میدیدم که از ظاهرشان معلوم بود آرزویی مانند من دارند...

دعای ما را مستجاب کن!

3-از بچگی عاشق ماه رمضون بودم اما امسال رمضان یه جوری بود!

نمیدونم من مشکل داشتم یا ماه رمضان امسال!

منظورم سخت تر بودنش نبود ها ! گرچه من از اولی که روزه گرفتم رمضان در ماه های سرد سال بوده و رمضان در تابستان را نچشیده بودم اما آنقدر ها هم به نظر می رسد سخت تر نیست! فقط کاش خدا اجازه میداد کمی آب بخوریم!!!

4-دلم طواف میخواهد!

5- همیشه گفتن" تاریک ترین موقع؛زمان قبل از سپیده است!"

پس این تاریک ترین موقع کی میرسد!

خدایا گاهی فکر میکنم قدرت صبر بنده هایت را زیادی دست بالا گرفتی!

مثل چند ماه قبل:دلم معجزه میخواهد!  

 

پاورقی بی ربط: بعد اینکه وبلاگ چند تا دوست رو معرفی کردم و وبلاگ نویس نبودند و وبلاگشان عمری نداشت قصد داشتم دیگه وبلاگ دوستی رو معرفی نکنم. اما خوب چون به نظرم رسیده ممکنه این دو وبلاگ عمر بیشتری داشته باشند وظیفه ام میدونم که معرفیشون کنم! 

اول:وبلاگ ستاره سهیل پسر عمه مهربون من که دوست داره از عشق بنویسه و شعرها و متن های خوبی در وبلاگش میشه پیدا کرد. 

دوم:وبلاگ مسافری از کویر که از همشهری ها و البته برادر یکی از بهترین دوستان من. 

امیدوارم وبلاگشان همیشه پایدار باشد