حرفهای در هم .........کوچ بنفشه های مهاجر

آخرین پست سال 84 در حالیکه کمتر از یک هفته به تحویل سال مونده

فردا شب یه مسافرت خیلی خوب در پیش داشتیم که خیلی خنده دار به هم خورد (قابل توجه فلفلی جون) چند ماهی بود که منتظر این مسافرت بودم البته بین خودمون بمونه از اینکه قرار بود سال تحویل خونه نباشم یه جورایی ناراضی بودم به هر جهت ایندفعه جدی جدی طلبیده نشدیم !! البته نه اینکه ناراحت باشم ......چون مطمئنم حتما یه مصلحتی بوده .......مسافرت خوبی میشد........اما نتیجه دیر به هم خوردن این مسافرت این بود که حالا اگر بخوایم جای دیگه ای بریم محل اقامت پیدا نمیشه! فقط یه جا میمونه انهم تهران ......وقتی فرخنده فردا میرسه اینجا.......من تهران میخوام چی کار! تازه ترجیح میدم تا حداقل تا سوم همینجا باشیم چون عمه ام قراره حلوا ( یا به قول شما شله زرد ) درست کنند و دوست دارم باشم.

دیشب خوش گذشت؟ چقدر بلا سر خودتون و بقیه آوردید؟

پارسال چهارشنبه سوری تهران بودم با اینکه از محدوده کوچه پسر خاله ام جلوتر نرفتیم ولی خوش گذشت.....گرچه گوش درد گرفته بودم!

امسال صبح بیرون بودم (کار داشتم) ولی طرف عصر میخواستم خونه بمونم که نشد.....طرفهای 7 توفیق اجباری بیرون رفتیم حضور پر شور بنز الگانس در هه خیابونها دیده میشد! البته شهر ما هیچ موقع مثل تهران نمیشه معمولا شلوغی چهارشنبه سوری محدود میشه به محلهای خاصی که چندان دور از خونه ما نیست. شب یه سر رفتم پشت بام از همه طرف صدای ترقه شنیده میشد وقتی می خواستم بخوابم پنجره ام باز بود.......صدا بیشتر شبیه تیر اندازی بود که این من رو یاد یه شبی انداخت که نمیخواستم به یاد بیارم29 و 30 خرداد82........شبهای بدی بود.

یه موضوع نه چندان مهم دیگه:

خسته شدم از اینکه مرتب باید به همه جواب بدم چرا کنکور فوق شرکت نکردم!

_ کنکور چطور بود؟ خوب دادی؟

_ کنکور؟ اون رو چند سال قبل دادم تازه قبول هم شدم!( خوشم میاد طرف با این حرف من جدی میره سر کار!)

_ نه بابا کنکور ارشد منظورم بود چقدر پرتی!

_ کنکور ارشد؟ کی گفته من شرکت کردم!

_ مگه میشه؟ چرا؟؟؟؟؟؟( دقت کردید یه مدته شرکت در کنکور ارشد هم مثل کارشناسی شده فریضه واجب الهی!)

_ همینجوری! ( معمولا با همین یک کلمه طرف از میدون به در میره و حرف رو عوض میکنه البته دلیلش اون کلمه نیست نگاهی هست که همراهشه!)

 

کوچ بنفشه ها

در روزهای آخر اسفند

کوچ بنفشه های مهاجر زیباست

در نیمروز روشن اسفند

وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد

در اطلس شمیم بهاران

با خاک و ریشه ـمیهن سیارشان ـ

در جعبه های کوچک چوبی

در گوشه خیابان می اورند

جوی هزار زمزمه در من می جوشد:

ای کاش...

ای کاش...

ای کاش آدمی وطنش را

مثل بنفشه ها ـ در جعبه های خاک ـ

یک روز میتوانست همراه خویش ببرد

هر کجا که خواست

در روشنای باران

در افتاب پاک

* شفیعی کدکنی*

                     عیدتون پیشاپیش مبارک

تو را من چشم در راهم

خیلی سخته وقتی فکرهای درهم و مختلف داری بخوای همه رو بنویسی...فکرم برای نوشتن کار نمیکنه!

باز اسفند بوی بهار، بوی تازگی، تراوت ، بوی خونه تکونی، جوانه زدن درختها ،برگهای تازه و سرخ گلها ، عطر شببو و از همه مهمتر بنفشه های بهاری الان همه جای شهر ابتدای بلوار ها بنفشه های رنگارنگ کاشتند امسال هم مثل همه سالهای دیگه توی خونه هم بنفشه کاشتیم البته از پاییز کاشتیم که حالا خیلی خیلی قشنگ شدند نگاه کردن به بنقشه ها همیشه بهم زندگی میده. اسفند رو خیلی دوست دارم شاید به خاطر 7 اسفند 73! شاید به خاطر...

صبحی با نعیمه رفته بودیم پیاده روی هوا عالی بود .

موضوع مهمتر: سمیه جون تولدت مبارک

دیروز خدایی باعث خیر شدی که بعد مدتها دور هم جمع شدیم در پاتوق همیشگی . من عاشق بیرون رفتن بدون برنامه هستم.

دیروز بهت گفتم که تولدت رو جهانی میکنم.

الان به فرخنده زنگ زدم دلم خیلی خیلی براش تنگ شده .

دقت کردید یه مدته بی سرو ته وبلاگ مینویسم! کتاب زهیر پائولو کوئلیو رو خوندم خیلی خیلی قشنگ بود جمله های قشنگش رو انتخاب کردم که مثل بقیه کتابها بنویسم حالا تا کی وقت کنم تایپ کنم با خداست! احتمالا بعد عید.

دفتر شعرم رو باز کردم دفتری که از اسفند 81 تا حالا نیمه تموم مونده و این شعر به چشمم خورد.

 

تو را من چشم در راهم شباهنگام

که می گیرد در شاخ سایه ها رنگ سیاهی

وز آن دلخستگانت راست اندوهی فراهم

تو را من چشم در راهم

شباهنگام

در ان دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت

که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یاد اوری یا نه،

                     من از یادت نمی کاهم

                                        تو را من چشم در راهم

"نیما یوشیج"

ضرب المثل!!!!!!

 

My country       right or wrong


بر حق باشد یا نه           

من از کشورم جانب داری میکنم