میم مثل...

در راه برگشت از تهران در اتوبوس فیلم " میم مثل مادر" رو گذاشته بود به یاد کارگردان محبوب.

بعد از فیلم...

 

فریبا: مامان بابامون رو هیچ وقت خودمون انتخاب نمیکنیم اما از همه بیشتر دوستشون داریم، چرا؟

من: چون خداوند برامون انتخاب میکنه

فریبا: کاش خداوند همیشه به جای ما انتخاب میکرد

 

 

کاش همیشه ایمان داشتیم که در همه انتخاب های زندگی خداوند کمکمون میکنه تنها باید به ندای قلبمون گوش بدهیم

 

 

پی نوشت بی ربط : فکر کنید من و فریبا موقع دیدن فیلم چه حسی داشتیم وقتی هردومون یه مدت بود که مامانمون رو ندیده بودیم!!!

فریبا دختر عمه منه که تهران دامپزشکی میخونه

پی نوشت بی ربط تر: مسافرت خیلی خوبی داشتم...با تجربه های بیشتر

تهران نامه

اینجا تهران است....

اینقدر روزهای شلوغی داشتم که فکر میکنم خیلی بیشتر از 6 روز اینجا هستم

خوش میگذره فقط الان " Home sick "  گرفتم.

دراین مدت همه وقتم را به دیدن دوستان و فامیل گذروندم

دیدن دوستان بعد از مدتها حس خوبی داره

خیلی از دوستام من رو تحویل گرفتند و دیدمشون

خیلی از دوستام من رو تحویل گرفتند ولی نتونستم ببینمشون(دلم سوخت)

خیلی از دوستام هم اصلا من رو تحویل نگرفتند!!!

به هر صورت اگر اینبار نتونستم همه دوستام رو ببینم اگر خدا بخواد اردیبهشت هم یه سر میام تهران.

ولی امسال خیلی احساس نکردم تهران از دفعه قبل شلوغ تر شده

جای همگی خالی.

فردا شب هم قراره بچه بدی بشم و حسابی ترقه بازی کنم و با دوستان و فامیل آتیش بازی راه بندازیم

اگر سوغاتی خواستید سفارش بدید فقط مثل بعضی ها ! کتاب از تهران سفارش ندهید لطفا! کتاب که سوغاتی محسوب نمیشه.

اگر به وبلاگ هاتون سر نزدم ببخشید . بعدا جبران میکنم

شاد باشید و چهارشنبه سوری خوبی داشته باشید.

تولد وبلاگم

این پست در تاریخ ۷ بهمن ماه نوشته شده. چون اشتباه پاک کردم مجبور شدم دوباره بنویسم

 ۲ سال از زمانی که پرشین بلاگ رو ترک کردم و آمدم بلاگ اسکای گذشته

در این مدت دوستان خیلی خوبی پیدا کردم گرچه خیلی از دوستان خوبی که دارم رو مدیون وبلاگ قبلیم هستم

وبلاگم رو دوست دارم .ممکنه مطلب جالبی نداشته باشه اما من دوستش دارم

نوشته هام در مدت