حقیقت


سلام یه همه
این پست رو دو زور قبل نوشتم ولی وقت نکردم بفرستم.حالا اگر مثل همیشه حرفهام و شعرهام هیچ ربطی به هم نداره ببخشید.من کلا هقیده دارم همه چی نیابد به هم ربط داشته باشه!!!



گاهی خیلی غیر منتظره موضوعی پیش میاد که همه فکر آدم رو به هم میریزه میبینی باز هم حقیقت اون چیزی نبود که فکر میکردی
.نمیدونی باید خوشحال باشی یا غمگین...الان از اون موقع هاست احساس میکنم صداهای اطرافم خیلی زیاده! دیدم نمیتونم برم پشت درس....! نوشتن معمولا آرومم میکنه.

برای فراموش کردن موضوع بگذارید یه موضوع تقریبا طنز رو تعریف کنم:

راستش چون راه آهن خیلی به جایی که میخواستم برم دور بود با اتوبوس رفتم تهران که برعکس پارسال خیلی هم بهم خوش گذشت چون کنار دستم یه دختر دانشجو بود که خیلی دوست داشتنی و باحال بود.

نمیدونم اهنگ فریدون رو شنیدید که میخونه:

خاطره، هرجا که میری به یاد من باش

اون ور دنیا که میری به یاد من باش

....

دقیقا وقتی اتوبوس داشت از شهر خارج میشد راننده این آهنگ رو گذاشته بود...هیچی دیگه کلی رفته بودم توی حس...بعد یکدفعه فکر کردم حالا کی ممکنه این رو برای من بخونه؟! ...هیچکس به ذهنم نرسید...مونده بودم بخندم یا گریه کنم! کلی در ذهنم به خودم خندیدم!

بدجوری فکرم آشفته شده نمیدونم چطوری با این حال برم سر کلاس...الان ساعت 11 هست و من 2 کلاس دارم.

 

در این اتاق ساکت تاریک

هرگاه من نگاه تو را شعر می کنم

نوری، به تارو پود هوا، رنگ میزند

از تاج آفتاب خدا ، زرنگارتر!

...

یک روز

_بی گمان_

خواهد رسد دمی که بر آیم بر آسمان

-" کای آفریدگار!

در این اتاق کوچک،

در این دل شکسته ناستوار، آه

عشقی است از بنای جهان استوارتر!

فریدون مشیری

امید

تعطیلات هم تموم شد....و باز شروع کلاسها! گرچه من هیچی از تعطیلی نفهمیدم کلاسها شروع میشه در حالیکه هنوز شورا تشکیل نشده و من بلاتکلیفم! نمیدونم واحدهای ترم قبلم رو بالاخره قبول میکنند یا نه! به خاطر این موضوع تهران هم نرفتم میخواستم مثل پارسال تعطیلات بین ترم رو برم تهران ولی چون تاریخ تشکیل شورا معلوم نبود ترجیح دادم که بمونم! و از الان در این فکرم که اخر اسفند برم البته اگه مثل پارسال میان ترم نداشته باشیم پارسال هفته اخر اسفند که همه تعطیل بودند ما 2 ما میان ترم داشتیم!

این ترم هم که باکلاس بودیم و اینترنتی ثبت نام کردیم!!! البته شنیدم این برنامه در خیلی از دانشگاه های کشور اجرا شده فقط چون ترم اولی بود که ارائه میشد نرم افزارش خیلی مشکل داشت.

من خیلی وقته که یه نتیجه اموزشی گرفتم میخوام نظر شما رو هم بدونم.راستش من هیچ وقت کلاس کامپیوتر نرفتم! ویندوز 98 رو خودم یاد گرفتم هر مشکلی که داشتم هم میپرسیدم یا انقدر همه چیز رو در کامپیوترم جابه جا میکردم که یا خراب میشد یا مشکلم رفع میشد! در مورد اینترنت هم همینطور بود و البته ویندوز و جدیدا...میخواستم رنگهای لینکهای کنار صفحه رو عوض کنم وجدانی دیدم دیگه درست نیست به مهرداد زحمت بدم این بود که خودم یه خورده یه کارهایی کردم چند بار هم خراب شد ولی فهمیدم باید چیکار کنم حالا میخوام یه چیزهای دیگه رو هم عوض کم اگر امدید دیدید وبلاگم عجیب شده و هیچ چیز سر جاش نیست نگران نباشید در دست بازسازی است!

و در اخر میخوام یه داستان براتون تعریف کنم یه داستان واقعی که هنوز نمیدونم اخرش چی میشه ...

چند سال قبل فکر کنم حدودا سال 78 بود که امید و آرزو با هم ازدواج کردند زوج خوشبختی بودند امید از فامیلهای نزدیک ما بود و چون من و آرزو زیاد تفاوت سنی نداشتیم روابط خوبی با هم پیدا کردیم آرزو دختر خیلی خوبی بود. زندگی خیلی خوبی داشتند تا اینکه سه سال قبل بیماری امید شروع شد ابتدا فقط گاه گاه پاهاش درد شدید میگرفت موقع راه رفتن میلرزید ولی بعد...توضیحش مفصله فقط بگم که پاهای امید به کلی فلج شد در حالیکه هیچ دکتری در هیچ جای ایران نتونست تشخیص بده بیماری امید چیه ! تا اینکه پدر آرزو ، آرزو رو مجبور کرد که از امید جدا بشه ....گاهی فکر میکنم کار درستی هم کرد! با اینکه امید ضربه سختی خورد. حال امید روز به روز بدتر شد هرنوع درمان و ازمایشی تا حالا انجام داده ولی بی نتیجه بوده حالا اون پسر خوش تیپ و ورزشکار به یه فرد لاغر و ضعیف تبدیل شده ....دکترا عقیده دارند زنده نمیمونه ! حتی دکترا علایم بیماری رو در اینترنت جستجو کردند ولی بینتیجه بوده! البته الان علایم شبیه سرطان هست ولی در این چند سال اینطور نبوده!

امید خیلی درد میکشه هرموقع که میریم خونشون دیدنش من به زحمت جلوی اشکهام رو میگیرم .

خدایا همه بیماران رو شفا بده خدایا امید رو شفا بده.

نمیدونم چرا ما گاهی یادمون میره بزرگترین نعمت ، نعمت سلامتی خودمون و خانوادمون هست.

سلامت باشید