به بودنتان عادت کردم

همیشه فکر میکردم دیدن یه عزیز بعد از 14 سال چه حسی داره!

شما چی فکر میکنید؟

دلم میخواد برگردم به سال 66....آخر های جنگ

که به خاطر بمباران های پی در پی تهران آمده بودین خونه ما...

من هنوز مدرسه نمی رفتم

یادته بهم سرمشق میدادی ....

یادته هرروز ظهر بالای پنجره منتظر بودم تا از مدرسه برگردین؟

و من که جنگ نمیدونستم چیه! فقط خوشحال بودم که خونه ما هستین

مگه من 2 تا دختر عمو بیشتر دارم که سالها نبینمشون

چرا نمیبینمشون؟ چون ایران نیستند.

صداتون من رو میبره به گذشته، خونه بابابزرگ که همه جمع میشدیم

دلم اون روزای خوب گذشته رو میخواد...

افسوس که به بودنتون زودتر از نبودنتون عادت میکنیم.

 

از یه طرف دختر عمو هام از یه طرف داییم! سخته خیلی سخته

آیا شیطان گوشش کره!!

زمان: چند سال قبل

مکان :یک جلسه ختم انعام

_خانم ها بلند تر صلوات بفرستید تا شیطان از مجلس دور بشه!

_....

_ صلوات بعدی را بلند تر بفرستید...

 

 

یه آدم بزرگی که معمولا کودک درونش فعال تر از ظاهر بزرگشه: مامان! مگه شیطان گوشش کره؟!

 

صد در صد بی ربط:

پاورقی1: آدم نمیتواند از دست آنالیز حقیقی به آنالیز عددی پناه ببرد!

پاورقی 2: به این نتیجه رسیدم که بهترین روش بعد از یه امتحان سخت ،اینه که با سکوت، استاد رو به عذاب وجدان بندازیم! خوب جواب میده.

پاورقی 3: اگه آخرش انگلیسی من قوی تر از ریاضیم نشد... نشد نداره حتما میشه!

باز هم سالی دیگر گذشت

الان میتونم ادعا کنم ربع قرن رو تجربه کردم...!

اما اگر به جای ربع قرن بگم ۲۵ سال خیلی خیلی کم به نظر میرسه

تهرانم در سایت دانشگاه

راستش دیشب در قطار خوب نخوابیدم و امروز خیلی سر کلاس خواب آلود بودم الان هم هنوز سرم کمی درد میکنه هیچی به ذهنم نمیرسه جز اینکه از تمام دوستانی که به یادم بودند و تولدم رو تبریک گفتند ممنونم.البته الان فقط sms گرفتم چون اینجا نمیتونم مسنجرم رو چک کنم.

امروز به خاطر آوردم که آرزویی که ۸ سال قبل زمان تولدم کرده بودم برآورده شده همین امروز برآورده شد گرچه اون زمان آرزویم برای یک سال بعدش بود اما الان از اینکه به جای یک سال بعد ۸ سال بعدش برآورده شد بی نهایت خوشحالم

الان وقتی که گرفته بودم تموم شده اما هیچ کس کاری به کارم نداره

امیدوارم همگی شاد شاد باشید