دعا برای سال جدید

این چند روز عید رو چی کارها کردید؟

من هر روز به خودم میگفتم امشب دیگه بیدار میمونم آپدیت میکنم ساعت 11 شب که میشد میگفتم: حالا امشب هم نشد فردا شب! خدایی نمیدونم چرا اینقدر خوش خواب شدم که این چند شب دیرتر از ۵/۱۱ نخوابیدم! تازه ظهر هم حداقل ۵/۱ساعت میخوابم...هرچی فکر میکنم موقع سال تحویل خواب نبودم که تاثیر منفی گذاشته باشه! (البته فکر نکنید صبح هم دیر بیدار میشم معمولا ۵/۷ تا 8 بیدار میشم) با کمال بی معرفتی به هیچ کدوم از دوستام هم زنگ نزدم عید رو تبریک بگم!

طول روز هم که یا خونه نبودیم یا مهمون داشتیم این تغییر نکردن ساعت ها هم هنوز جا نیفتاده.....مخصوصا اگه قرار باشه به جای ساعت 8 ساعت 7 سر کلاس باشیم.

راستی نظرتون چیه من اسم وبلاگم رو از خاطره به خاطره کویر تغییر دادم؟

این هم یه دعا که ابتدای دفتر خاطراتم سال 83 نوشتم

خدایا

       یاریم کن تا در راه رسیدن به اهدافم تلاش کنم

       در مشکلات صبر پیشه کنم

        به پیروزی ها مغرور نشوم و در شکست ها نومید نباشم

        و بدانم که آنچنان که سختی ها دیری نمیپاید روزهای شادی نیز در گذر است

        باشد که در پایان سال روزهایی را گذرانده باشم که حسرت نخورم که از دستش دادم

        بلکه شاد باشم که خوب و مفید گذراندم

آمین

در ضمن من وارد سومین سال وبلاگ نویسیم شدم 29 اسفند 82 وبلاگ نویسی رو از پرشین بلاگ شروع کردم تا آذر 83 بعد یه مدت تصمیم داشتم که ننویسم ولی با حمایت و دلگرمی دوستان آمدم بلاگ اسکای از بهمن 83 تا به امروز اینجا می نویسم البته نمیتونم ادعا کنم اینجا تنها جایی هست که مینویسم!

 

آرزو میکنم در این سال جدید سلامت باشید و به همه آرزوهای خوبتون برسید

حرفهای در هم .........کوچ بنفشه های مهاجر

آخرین پست سال 84 در حالیکه کمتر از یک هفته به تحویل سال مونده

فردا شب یه مسافرت خیلی خوب در پیش داشتیم که خیلی خنده دار به هم خورد (قابل توجه فلفلی جون) چند ماهی بود که منتظر این مسافرت بودم البته بین خودمون بمونه از اینکه قرار بود سال تحویل خونه نباشم یه جورایی ناراضی بودم به هر جهت ایندفعه جدی جدی طلبیده نشدیم !! البته نه اینکه ناراحت باشم ......چون مطمئنم حتما یه مصلحتی بوده .......مسافرت خوبی میشد........اما نتیجه دیر به هم خوردن این مسافرت این بود که حالا اگر بخوایم جای دیگه ای بریم محل اقامت پیدا نمیشه! فقط یه جا میمونه انهم تهران ......وقتی فرخنده فردا میرسه اینجا.......من تهران میخوام چی کار! تازه ترجیح میدم تا حداقل تا سوم همینجا باشیم چون عمه ام قراره حلوا ( یا به قول شما شله زرد ) درست کنند و دوست دارم باشم.

دیشب خوش گذشت؟ چقدر بلا سر خودتون و بقیه آوردید؟

پارسال چهارشنبه سوری تهران بودم با اینکه از محدوده کوچه پسر خاله ام جلوتر نرفتیم ولی خوش گذشت.....گرچه گوش درد گرفته بودم!

امسال صبح بیرون بودم (کار داشتم) ولی طرف عصر میخواستم خونه بمونم که نشد.....طرفهای 7 توفیق اجباری بیرون رفتیم حضور پر شور بنز الگانس در هه خیابونها دیده میشد! البته شهر ما هیچ موقع مثل تهران نمیشه معمولا شلوغی چهارشنبه سوری محدود میشه به محلهای خاصی که چندان دور از خونه ما نیست. شب یه سر رفتم پشت بام از همه طرف صدای ترقه شنیده میشد وقتی می خواستم بخوابم پنجره ام باز بود.......صدا بیشتر شبیه تیر اندازی بود که این من رو یاد یه شبی انداخت که نمیخواستم به یاد بیارم29 و 30 خرداد82........شبهای بدی بود.

یه موضوع نه چندان مهم دیگه:

خسته شدم از اینکه مرتب باید به همه جواب بدم چرا کنکور فوق شرکت نکردم!

_ کنکور چطور بود؟ خوب دادی؟

_ کنکور؟ اون رو چند سال قبل دادم تازه قبول هم شدم!( خوشم میاد طرف با این حرف من جدی میره سر کار!)

_ نه بابا کنکور ارشد منظورم بود چقدر پرتی!

_ کنکور ارشد؟ کی گفته من شرکت کردم!

_ مگه میشه؟ چرا؟؟؟؟؟؟( دقت کردید یه مدته شرکت در کنکور ارشد هم مثل کارشناسی شده فریضه واجب الهی!)

_ همینجوری! ( معمولا با همین یک کلمه طرف از میدون به در میره و حرف رو عوض میکنه البته دلیلش اون کلمه نیست نگاهی هست که همراهشه!)

 

کوچ بنفشه ها

در روزهای آخر اسفند

کوچ بنفشه های مهاجر زیباست

در نیمروز روشن اسفند

وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد

در اطلس شمیم بهاران

با خاک و ریشه ـمیهن سیارشان ـ

در جعبه های کوچک چوبی

در گوشه خیابان می اورند

جوی هزار زمزمه در من می جوشد:

ای کاش...

ای کاش...

ای کاش آدمی وطنش را

مثل بنفشه ها ـ در جعبه های خاک ـ

یک روز میتوانست همراه خویش ببرد

هر کجا که خواست

در روشنای باران

در افتاب پاک

* شفیعی کدکنی*

                     عیدتون پیشاپیش مبارک