خاطره دویاره ترم اولی می شود!!

برگشتم... ولی این رفت و آمد های من بین تهران و یزد همچنان ادامه خواهد داشت!

به لطف تبریک چند تا از دوستان در کامنت ها خیلی از دوستان دیگه هم مطلع شدند که کارشناسی ارشد قبول شدم.

البته فکر نکنید سراسری قبول شدم واقعیت اینه که سراسری قبول میشدم اما در گرایشی که دوست نداشتم برای همین انتخاب رشته نکردم

فعلا بعد از ثبت نام شدم دانشجوی ارشد دانشگاه آزاد تهران ! البته در گرایشی که دوست دارم.

و بعد از 7 سال دوباره ترم اولی شدم.البته الان با 7 سال قبل اونقدر فرق داره که هنوز شروع نشده درگیر مشکلاتش شدم.

الان اونقدر مشکلات فکری دارم که نمیتونم فکرم رو برای نوشتن متمرکز کنم.باشد در آینده

سفر نامه

قبل از سفر: مرگ قناریم درست روز قبل از حرکت باعث شد وقت نکنم براش غصه بخورم! با وجود اینکه دیگه پیر شده بود و این اواخر هم مریض بود اما الان که برگشتم جای خالیش رو بدجوری حس میکنم. 5 سال مدت کمی نیست برای عادت کردن

کاشان: خونه های قدیمی بی نهایت زیبا که من رو شیفته کرده بود سر فرصت عکس هاش رو میگذارم

قمصر: هوای عالی و شهر قشنگ با مردمانی بی نهایت مهمان نواز. شهر های مختلفی رفتم اما تا حالا جایی رو ندیدم که مثل کاشان و قمصر مهمان نواز باشند. در هر صورت عاشق شهر کوچیک قمصر شدم.

تهران- میدان آزادی: وقتی میدان تخریب شده رو دیدم خیلی دلم گرفت. چطور دلشون آمد آنهمه درخت قدیمی رو قطع کنند؟

تهران- کاخ گلستان: خیلی عظیم و زیبا بود گرچه قشنگ ترین جاهاش به علت بازسازی تعطیل بود.

تهران: اگر همیشه تهران مثل این روزهای تعطیل خلوت بود تهران جای قشنگی بود برای زندگی. البته اگر!!

تهران- جاده چالوس بعد از سد کرج: اگرچه به ترافیک شدیدی برخوردیم اما در نهایت جایی کنار رودخانه چادر زدیم تا عصر خیلی خوش گذشت.

تهران: بودن با پردیس و پگاه بچه های پسر خاله ام همیشه برام لذت بخش بوده.

تهران- هفت تیر: از خرید مخصوصا خرید مانتو و کفش متنفرم. معمولا این مواقع خیلی بداخلاق میشم

تهران : خیلی حالگیریه من برم تهران و نتونم فرخنده رو ببینم! حالا فرخنده که فامیل بود به دیدن هیچ دوستی هم وقت نکردم بروم.

قم: در راه برگشت از تهران: خبر نسبتا خوبی رو از طریق پریسا شنیدم. به موجب اون خبر هنوز از تهران نیومده باید جمعه برگردم!! چون باید یک پست کامل بهش اختصاص بدم باشه وقتی دوباره از تهران برگشتم!

بعد از سفر: بعد از سفر اسفند و اردیبهشت و شهریور به تهران و حالا هم دوباره در شهریور...به خاطر همون خبر به نظر میرسه حداقل در 3 سال آینده بیشتر در تهران باشم تا شهر خودم!

ارزش زمان....

برای اینکه ارزش یک سال را بدانید، از دانش آموزی که رفوزه شده بپرسید

برای اینکه ارزش یک ماه را بدانید، از مادری که بچه نورس دارد بپرسید

برای اینکه ارزش یک هفته را بدانید، از یک سر دبیر روزنامه بپرسید

برای اینکه ارزش یک روز را بدانید، از یک کارگر روزمزد بپرسید

برای اینکه ارزش یک ساعت را بدانید، از زن و شوهران جوان بپرسید

برای اینکه ارزش یک دقیقه را بدانید، از آدمی که به هواپیما دیررسیده بپرسید

برای اینکه ارزش یک ثانیه را بدانید، از عابری که با یک ماشین تصادف کرده بپرسید

برای اینکه ارزش نیم ثانیه را بدانید، از دونده ای که مدال المپیک را برده بپرسید

 

ثانیه های زندگی خود را ذخیره نکنید، بلکه آنها را گنجینه کنید، یعنی از هر کدام استفاده مناسب بکنید و این منافع و سود ها را روی هم بگذارید تا همیشه به مجموعه نتایج آنها دسترسی داشته باشید.

دیروز خاطره است و فردا تصویری از امروز پس امروز را رها نکنید!

آلبرت انیشتین

پی نوشت بی ربط: باز هم تهران من رو طلبیده!! البته این بار نه به تنهایی با مادر پدر گرامی.ببخشید وقت نمیکنم بهتون سر بزنم. باشه وقتی برگشتم.