یکی از فایده های وبلاگ نویسی اینه که کسانی نوشته هات رو میخونند که کاملا بی طرفند و گاهی نسبت به وقایعی که برات اتفاق افتاده و ناراحتت کرده قضاوت درست تری دارند تا خودت و یا اطرافیانت.
شاید مهمترین عاملی که باعث میشه نخوام هیچ وقت وبلاگ نویسی رو ترک کنم اینه که دوستانی دارم که نوشته هام رو میخونند و کاملا بی طرف قضاوت میکنند.
به رسم هر ساله ام :
آوای خوش هزار تقدیم تو باد
سرسبزترین بهار تقدیم تو باد
گویند که لحظه ای است روئیدن عشق
آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد
سفره هفت سین ما امسال تعداد سبزه هاش زیاد بود
سالی خوش همراه با موفقیت و شادمانی بسیار در پیش رو داشته باشید
گاهی به این نتیجه می رسم که وقتی باز کردن چشم به روی واقعیت ها دردی رو دوا نمیکنه...شاید بهتر باشه چشم روبه روی واقعیت ها بست!
اما گاهی دیگه خیلی به آدم فشار میاد
اینجور وقت ها یاد نوشته ای از دکتر شریعتی می افتم که 2 سال قبل, بعد از این پست خودم در وبلاگ بهار نو خواندم
"دکتر شریعتی می گوید:به من بگو نگو ، نمی گویم ،
اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم،
من می فهمم ."
الان دقیقا به یاد دارم دلیل نوشتن اون پست چی بود.
دلم میخواهد نگویم! اما گاهی احساس خفگی میکنم!!!
پاورقی:هرگونه برداشت فکری از این پست آزاد است اما احتمال کمی دارد دلیل نوشتن من باشد!
پاورقی2: با همه اینها نمیخوام یادم برود که به جز آمدن عید دلیلهای خوبی برای شادی دارم!!که دلیلهای کوچکی نیستند شاید حتی یک نشانه باشند!