بعضی آدما عادت کردن روش زندگی خودشون رو به همه تحمیل کنند
به همسر و فرزندانشون که نزدیک ترین افراد زندگیشون هستن تا افراد دیگه
این نهایت خودخواهیه که فکر کنیم همه باید اونطور که ما فکر میکنیم درسته، زندگی کنند
جالب اینه که خیلی از این آدمها به ظاهر خیلی هم روشنفکر هستند
در واقع این افراد یادشون میره هرکس به نوبه خودش دارای قدرت تشخیص و شعور و قدرت تفکر هست
یادشون میره که باید به محدوده آزادی هرکس احترام گذاشت
همه آدمها (تا زمانی که به افراد دیگه آسیب نرسونند) آزادند اونطور که خودشون فکر میکنند درسته زندگی کنند نه اونطور که ما فکر میکنیم درسته!
نکته بی ربط: فکر کنم یکی از شانس های زندگیم این بوده که مامان بابام هیچ وقت هیچ چیز رو بهم تحمیل نکردند.
نکته بی ربط تر!: این رو خیلی وقت پیش نوشته بودم اما پست نکرده بودم
به قول پائولو کوئلیو: بهترین روش آموختن، سفر است.
می توان امیدوار بود در این سفرهای هر هفته ای به تهران درسهایی فراتر از درس های دانشگاهی خواهم آموخت که اگر چنین باشد ارزشمند تر است.
به دلیل اینکه دانشگاه ما خوابگاه نداره و منم فقط 2 روز در هفته کلاس دارم فعلا هر هفته میرم تهران و برمیگردم!(البته چندان مطمئن نیستم که اگر خوابگاه داشت هر هفته نمی آمدم!!)
خدا را شکر میکنم که به غیر از فامیلهای مهربون ، دوستان عزیز و مهربونی تهران دارم که با حرفهاشون بهم دلگرمی میدهند.
در جواب دوستانی که پرسیده بودند چه رشته ای قبول شدم باید بگم همون رشته خودم: ریاضی گرایش کاربردی-آنالیز عددی.
اما بین خودمون بمونه 3 سال پیش این موقع حتی فکر نمیکردم که یه روز کنکور ارشد شرکت کنم چه برسه به اینکه یک روز دانشجوی ارشد بشم!
ماه رمضون پربرکتی داشته باشید.
برگشتم... ولی این رفت و آمد های من بین تهران و یزد همچنان ادامه خواهد داشت!
به لطف تبریک چند تا از دوستان در کامنت ها خیلی از دوستان دیگه هم مطلع شدند که کارشناسی ارشد قبول شدم.
البته فکر نکنید سراسری قبول شدم واقعیت اینه که سراسری قبول میشدم اما در گرایشی که دوست نداشتم برای همین انتخاب رشته نکردم
فعلا بعد از ثبت نام شدم دانشجوی ارشد دانشگاه آزاد تهران ! البته در گرایشی که دوست دارم.
و بعد از 7 سال دوباره ترم اولی شدم.البته الان با 7 سال قبل اونقدر فرق داره که هنوز شروع نشده درگیر مشکلاتش شدم.
الان اونقدر مشکلات فکری دارم که نمیتونم فکرم رو برای نوشتن متمرکز کنم.باشد در آینده