بالاخره بعد از 10 روز برگشتم
حرفهای زیادی دارم
آنقدر موضوع برای نوشتن دارم که نمیدونم از کدومش شروع کنم
خسته ام، هم روحی هم جسمی هم فکری!
کاش میشد برای مدتی آرامش فکری داشته باشم اما نپندارم!
1- آدم نمیدونه در برابر محبت خواهرانه و بی دریغ ، باید چطور تشکر کنه؟
2- دلم نمیخواد هیچ کدوم از دوستای قدیمی رو از دست بدم ...مبارزه میکنم!
3-گاهی در بعضی از هدیه های به ظاهر کوچیک، محبت و صداقتی بی انتها وجود داره مخصوصا وقتی از طرف یه دختر12 ساله باشه.
4- دیگه تقریبا عادت کردم که مردم من رو با یه تازه دیپلم گرفته یا یه دبیرستانی اشتباه میگیرند ناراحت نمیشم اما بعضی ها دیگه خیلی از مرحله پرتند!
5- به هر جا می روی آسمان همین رنگ است!
6-کجاست کسی که درک کند که باور کند؟
7- به این نتیجه رسیدم که خیلی نازک نارنجیم!
پاورقی: هیچ کدوم از 7 مورد بالا به هم مربوط نبود.
این روزها فکر میکنم هیچ چیز سر جای خودش نیست حتی افکار من!
این دفعه دیگه واقعا خداحافظ تا 10 بهمن ماه! شاید از فردا تا آخرین امتحانم تهران ماندم
پاورقی: به هیچ کس نباید اعتماد کرد...مخصوصا به دوست نما ها!( منظورم تو نبود پرستو جان گرچه هنوز از دستت دلخورم)
_ خاطره؟ خااااااااااااطره؟
_ تموم شده، نداریم!!
پاورقی با ربط: در دو حالت مثل بالا جواب میدم یا خیلی خسته و بی حوصله باشم یا برای خنده!
پاورقی های بی ربط:
1- یکشنبه آنقدر هوای تهران کثیف بود که از دانشگاه که نگاه میکردم فقط دود میدیدم! چطوری در این هوا نفس میکشید!؟
2- بارندگی شدید یکشنبه شب و دوشنبه در تهران عالی بود مخصوصا که ما هم برف داشتیم هم بارون.
3- هر هفته شنبه ها که میشه کسلم! خسته شدم از رفت و آمد هر هفته ای.
4- دو روز تهران که هوا ابری بود برگشتم یزد باز هم هوا ابریه! اگه دو روز دیگه اینطوری باشه از بی آفتابی افسردگی میگیرم!
5- دیدن دوست عزیز و قدیمی حتی برای زمانی کوتاه شادی بخش بود.
6- این دانشگاه ما هم که هر هفته یا همایش داره یا نمایشگاه یا هردوش!
۷- فکر نکنم این امتحان بگذاره شب یلدا خوش بگذره
اگر نوشته هام بی هدف و بی ربط بود بگذارید به پای امتحان داشتنم!(همون آنالیز حقیقی)