زهیر

اگه از دوستان قدیمی وبلاگ من باشید شاید یادتون باشه که از تابستان پارسال چند تا از کتابهای پائولو کوئلیو رو معرفی کردم همراه با جملات زیبایی که در کتاب بود همراه خلاصه خیلی کوتاهی از داستان.

اگه به بخش معرفی کتاب بروید مطالبی از کتاب " در کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریستم"، " ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد"و " شیطان و دوشیزه پریم" را میتوانید ببینید البته از کتابهای "مکتوب" "عطیه برتر" و " پدران فرزندان نوه ها" هم مطالبی نوشتم.

قبل از عید قول داده بودم از آخرین کتاب پائولو کوئلیو یعنی " زهیر" هم بنویسم فرصت پیش نمی امد برای تایپ کردن نکات زیبای داستان.

ابتدا معنای زهیر

" خورخه لوئیس بورخس مفهوم زهیر را متعلق به سنت اسلامی می داند و حدس می زند در آغاز سده ی هجدهم مطرح شده باشد. زهیر به عربی یعنی بیش از حد تابناک، مرئی، حاضر، چیزی که نمی توان نادیده اش گرفت.چیزی یا کسی که وقتی برای اولین بار با ان ارتباط پیدا می کنیم،کم کم فکر ما را اشغال میکند، تا جایی که نمی توانیم به چیز دیگری فکر کنیم.این حال را میتوان سلامت دانست یا جنون."

فرهنگ نامه پدیده های خارق العاده

فوبور سن پر 1953

داستان از زبان ترانه نویس و نویسنده ای است که همسرش " استر" بدون خبر ناپدید شده ، استر برنده دو جایزه بین المللی خبرنگاری 30 ساله.

با توجه به زندگی نامه نویسنده شخص اول داستان بسیار به پائولو کوئلیو شبیه است...

کتاب زهیر در ابتدا مجوز چاپ نگرفت اگر خود کتاب رو بخوانید شاید متوجه بشید چرا!

مترجم این کتاب هم همانند دیگر کتابهای این نویسنده در انتشارات کاروان آقای حجازی هستند . زهیر از ابتدای چاپ جزو کتابهای پرفروش انتشارات قرار گرفت.

نوشتن جملات زیبای داستان میمونه برای پست بعدی برای اینکه خیلی طولانی نشه

خیلی وقت بود که دلم میخواست یکی ار دوستام رو مثل خودم از راه به در کنم که وبلاگ نویس بشه! اما این دیبا جون من خودش از راه به در بود ! قبل اینکه من بهش پیشنهاد بدم خودش پیشنهاد کرد. دیبا از دوستان قدیمی دبیرستان من هست. ممنون میشم همین طور که من رو تنها نگذاشتید دیبا رو هم تنها نگذارید. دیبا جون حالا کی برویم سینما تا بعد حدودا 3 سال همدیگر رو ببینیم؟

امروز خیلی خوشحالم نجمه از شهرکرد امده (دانشگاه کار داشت) ظهر دعوتش کردم.

پی نوشت: جملات زیابی داستان زهیر خیلی زیاد هستند فکر می کنید بهتره حداکثر در 2 یا 3 پست بنویسم یا اینکه در هر پست تعداد کمتری از جملات رو بنویسم؟ ممنون میشم راهنماییم کنید 

جشن کتاب....هزار و یک شعر

جدیدا نه وقت آپدیت کردن دارم نه حوصله اش رو! و خنده دار اینه که حالا که وقت ندارم کلی مطلب به ذهنم میرسه برای نوشتن!

ماهنامه جشن کتاب بالاخره بعد از چندین ماه دوباره چاپ شد و به دستم رسید اگر از دوستان قدیمی باشید و وبلاگ قبلی من رو هم خوانده باشید شاید یادتون باشه که از این ماهنامه قبلا هم صحبت کردم.این ماهنامه مربوط به انتشارات کاروان هست . مدیر مسوول ، صاحب امتیاز و سردبیرش آقای آرش حجازی ، مترجم کتابهای پائولو کوئلیو و نویسنده کتاب شاهدخت سرزمین ابدیت هستند.این ماهنامه تا به حال رایگان بوده و قراره تا پایان سال هم رایگان به دست اعضا قبلی برسه . همراه با ماهنامه همیشه فهرست کتابهای انتشارات با تمام مشخصات ارسال میشه که میتونید از طریق پستی کتابهای دلخواه رو سفارش بدهید.

آقای حجازی مطلبی رو درابتدای این ماهنامه نوشتند که خواندنش خالی از لطف نیست

" چهار نفر بودند. همه کس،یک کسی، هرکسی،هیچ کس.کار مهمی در پیش داشتند و همه کس مطمئن بود که یک کسی این کار را به انجام می رساند.هرکسی می توانست این کار را بکند،اما هیچ کس این کار را نکرد.یک کسی عصبانی شد،چرا که اینکار،کار همه کس بود،اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نمیکند.سرانجام این داستان اینطوری تمام شد که هرکسی یک کسی را سرزنش کردکه چرا هیچ کس کاری را نکرد که همه کس میتوانست انجام بدهد."

از نشر تازه انتشارت میشه به کتاب " هزار و یک شعر" سفینه شعر نو قرن بیستم ایران که گرداورنده آن آقای محمد علی سپانلو هستند اشاره کرد.این کتاب 1584 صفحه و 19500 تومان قیمت دارد.

در ماهنامه جشن کتاب درباره این مجموعه چنین نوشته:

هزارو یک شعر آنتولوژی و مجموعه ای کاملا بی سابقه از شعر نو ایران در قرن بیستم است.محمد علی سپانلو ، شاعر و منتقد، با نگاهی ویژه این مجموعه را تدوین کرده است و تلاش او بر این بوده تا با بیشترین اطلاع رسانی و کمترین حجم ممکن،خطوط اصلی شعر نو فارسی، یعنی شعری را که در قرن بیستم در پرتو تجدد سیاسی و اجتماعی انقلاب مشروطه شکل گرفت، ترسیم کند.هزار و یک شعر با اشعار 312 شاعر ایرانی، مجموعه نسبتا کاملی از شعر نو ایران است که میتواند مورد پسند هر علاقه مند به شعر امروز ایران باشد.

امسال همه چی در دانشگاه ما به هم ریخته یعنی به جای 150 هزار نفر ،250 هزار نفر ورودی جدید داشتیم که باعث شده برنامه ریزی ها و کلاس ها به هم بریزه.کلاسهای ورودی جدید ها خیلی خیلی شلوغه.نمیدونم سازمان سنجش چرا یکدفعه تعداد پذیرش را اینهمه بالا برده.فکر میکنم در خیلی از دانشگاه های دیگر هم این موضوع باشه.کسی خبری در این زمینه داره؟

الان خیلی از سایت های خبری فیلتر شدند و به آسانی قابل دسترس نیستند . سایت خبری " بلاگ نیوز" یه چند ماهی هست که شروع به کار کرده و به زبان های مختلف هم هست. فکر میکنم هرنوع سلیقه ای که داشته باشید از این سایت خوشتون بیاد.

یه دوست و همکلاسی ما داریم که انگار به تازگی به مردم آزار تغییر نام داده! البته این اسم بیشتر از اسم قبلیش بهش میاد!بعد هم فکر میکنه من نشناختمش!(حیف که وبلاگم خراب میشه وگرنه عکست رو اینجا میگذاشتم که مطمئن بشی میشناسمت) جناب مردم آزار ، لازم نیست شماره دانشجویی من رو بنویسی که دیگران هم بفهمند چقدر بیکاری که شماره دانشجویی دیگران رو حفظ میکنی!(خدایی من از همون سال اول برام معما بود که شماره دانشجویی ما به چه درد بقیه میخوره که از خود ما زودتر حفظ میکنند.) در ضمن انگار به غیر از مردم آزار ، بی انصاف هم شدی! تو که ادعا میکنی من رو میشناسی که دیگه بهتر میدونی من کسی رو سر کار نگذاشتم. تازه من که اسم خودمو نوشتم اگه شجاعت داری اسم خودتو بنویس!

خدایی پست این دفعه شبیه پیام بازرگانی شد! تبلیغات خوب و مجانی در وبلاگ خاطره!!!!!

حرفهای بی سروته و ...عرفان


بالاخره باید موضوعی برای نوشتن باشه تا بنویسم ...

معمولا توی دانشگاه رسمه که وقتی درسی رو افتادی دوباره بگیری دوباره بری سر کلاس دوباره امتحان بدی...تا حالا دیدید یکی درسی (بهتره بگم درسهایی) رو با نمره خوب بگذرونه ولی مجبور بشه دوباره بگیره...انگار من باید همه چیزهای عجیب غریب دانشگاهمون رو امتحان کنم...دوستانی که من رو از پارسال و اولی که این وبلاگ رو شروع کردم میشناسند شاید یادشون باشه. ولی هرچی فکر میکنم حس خوبی نسبت به اول مهر ندارم!

راستش حالا از اینکه اون چند روز کنفرانس بین الملی نرفتم دانشکده پشیمونم تازه کلی بچه ها ارشد و حتی دکتری هم دعوت رسمی کرده بودند! یعنی دوست جون خودم که دانشجوی ارشده خیلی بهم اصرار کرد یکی از دانشجو های دکتری دانشکده هم برام میل زد و دعوتم کرد !! با وجود این من نرفتم! گاهی از لجبازی خودم حرصم میگیره! بین خودمون بمونه که بیش از حد لجبازم!

اگر بتونیم دیدمون رو نسبت که همه چیز حتی مشکلات عوض کنیم خیلی از مشکلات خود به خود حل میشوند. ولی عوض کردن دید هم کار اسونی نیست...گاهی خودش یه مشکله!!!

حالا باز اصرار کنید چرا آپ نمیکنم ! شما در کل این حرفهای امروز من مطلب قابل توجهی پیدا میکنید!؟ وقتی بی موضوع بخوای بنویسی همین میشه دیگه...از این شاخه به اون شاخه میپری بدون اینکه موضوع مهمی رو بیان کرده باشی!

برای اینکه پست بیفایده ای نباشه متن پایین رو از کتاب "دومین مکتوب" پائولو کوئلیو نوشتم.
 
عرفان 

این متن از لئوناردو بوف است

رسیدن به خداوند با او بودن در تمامی ابعاد زندگی است، نه فقط در شرایط ممتازی همچون لحظال ارتباط با خدا یا نیایش.همواره باید خداوند را تجربه کرد، به هنگام قدم زدن در جاده، تنفس هوای آلوده، به هنگام شادی، نوشیدن یک نوشابه، به هنگام تلاش برای فهمیدن متنی که در حال مطالعه اش هستیم. خداوند آمیخته همه این هاست و هر موقعیتی برای درک او و گفتن اینکه: خدا با ماست ، مناسب است

کلید عرفان، تلاش برای دیدن چیزی است که در پس هر چیز نهفته است، که پایداری و مقاومت است، باز نایستادن در سطح و هر چیز را یک نماد، یک نشانه ، یک آیین، یک نگاره دانستن است.

برای کسی که خداوند را تجربه میکند جهان یک پیام عظیم است.