مسجد پیامبر

سفرنامه بنویسم؟

واقعیت این است که اگر بخواهم سفرنامه کامل بنویسم از حوصله خواننده وبلاگ خارج است

تا جایی که طولانی نشود می نویسم

راستش حتی موقعی که داخل هواپیما نشستم به خودم میگفتم آیا واقعا مقصدش مدینه است؟ شهری که قسمتی از تاریخ اسلام را در خود جای داده؟

سفر ما در شب بود وقتی هواپیما به بالای مدینه رسید و از ارتفاعش کم کرد قشنگ ترین منظره,منظره مسجد پیامبر از اون بالا بود

افسوس که نمیشد عکسی ازش گرفت

چیزی که ابتدای ورود به مدینه قبل از رسیدن به هتل توجهم را جلب کرد زیادی پرنده بود و کمی درخت!

هتل ما در مدینه زیاد دور نبود و پیاده می رفتیم اولین بار که وارد حرم شدم و چشمم به گنبد سبز افتاد سراپا چشم بودم! همه زیارت میخواندن دعا میخواندند اما من سراپا چشم بودم! حق دارید اگر سرزنشم کنید! واقعیت این است که روزهای اول در مسجد پیامبر بیشتر دوست داشتم نگاه کنم. نمی تونم بگم چه حسی داشتم



حتی زمانی که داخل مسجد قرآن میخواندم یا دعا میخواندم دلم میخواست اطراف رانگاه کنم تا باور کنم در مسجد پیامبر هستم!

امکان نداشت جذب کبوتر هایی یک شکل که داخل حرم می شدند و روی لوسترها می نشستند نشوم!

ستون هایی عظیم سقف هایی یک شکل همه زیبایی و عظمت و مهم تر ان چیزهایی که تا به حال فقط در تصویر دیدی روبه رویت است.

همین طور این سقف ها که متحرک بودند! متاسفانه هیچ وقت موقع کنار رفتن یا بسته شدن نیدیدم اما در روز زمانهایی کاملا بدون صدا کنار می رفتند و سمان بالای سرت بود و پرنده ها!

(البته این عکس به این دلیل کامل نیست که کاملا قاچاقی گرفته شده! چون حتی در قسمت خانم ها ورود موبایل هم ممنوع بود و دوست قدیمی من مرضیه که موبایلش همیشه همراهش بود! این عکس ها را گرفته! چطوری با موبایل داخل حرم میشد؟ خوب دیگه!)

اما کلا اینکه معمولا آقایون رو نمیگشتند اما خانم ها را همیشه میگشتند (چه در مکه چه مدینه برام سوال بود)

ادامه مطلب ...