کتاب عزیز من

یه کتابه توی یک کتابخونه

آنقدر ارزشمنده که به کسی امانت نمیدن .نبایدم بدهند!

دلم میخواد بخونمش

خیلی وقته دلم میخواد بخونمش

اما به من نمیدهند

مشابهش رو در هیچ کتابخونه دیگه ندیدم

مشابهش رو هیچ کجا ندیدم

گاهی میروم کتابخونه فقط برای اینکه نگاش کنم!

اما چه فایده ...نگاه کردن یک کتاب به چه دردی میخوره؟

دلم میخواد بخونمش اما به من نمیدهند...

فکر کنم باید فراموش کنم همچین کتابی وجود داره ...

شما پیشنهادی ندارید؟

پی نوشت با ربط:خودتون رو برای سر در آوردن از چرندیات من به دردسر نندازید!

پی نوشت نیم ربط: گاهی نوشتن فقط برای خالی شدنه

پی نوشت بی ربط: کسی وقت اضافه نداره به من قرض بده؟

 

باز هم سالی دیگر گذشت

الان میتونم ادعا کنم ربع قرن رو تجربه کردم...!

اما اگر به جای ربع قرن بگم ۲۵ سال خیلی خیلی کم به نظر میرسه

تهرانم در سایت دانشگاه

راستش دیشب در قطار خوب نخوابیدم و امروز خیلی سر کلاس خواب آلود بودم الان هم هنوز سرم کمی درد میکنه هیچی به ذهنم نمیرسه جز اینکه از تمام دوستانی که به یادم بودند و تولدم رو تبریک گفتند ممنونم.البته الان فقط sms گرفتم چون اینجا نمیتونم مسنجرم رو چک کنم.

امروز به خاطر آوردم که آرزویی که ۸ سال قبل زمان تولدم کرده بودم برآورده شده همین امروز برآورده شد گرچه اون زمان آرزویم برای یک سال بعدش بود اما الان از اینکه به جای یک سال بعد ۸ سال بعدش برآورده شد بی نهایت خوشحالم

الان وقتی که گرفته بودم تموم شده اما هیچ کس کاری به کارم نداره

امیدوارم همگی شاد شاد باشید

فهمیدن یا نفهمیدن؟

تا حالا شده خودتون رو به نفهمیدن بزنید؟

در چه شرایطی و چرا؟

صرفاْ برای شوخی و اینکه دیگران رو بخندونید؟

برای اینکه به نفعتون نبوده که بفهمید؟

برای اینکه نفهمیدنش کمتر اذیتتون میکرده تا فهمیدنش؟

یا برای اینکه دلیلی برای فهمیدنش نداشتید؟