" چند یهودی در کنیسه ای دعا می خواندند،ناگهان صدای کودکی را شنیدند که می گفت: الف،ب،جیم،دال. سعی کردند ذهنشان را بر کتاب مقدس متمرکز کنند، اما صدا تکرار کرد:الف،ب،جیم،دال. سر انجام دست از دعا کشیدند و وقتی به اطراف نگریستند، پسری را دیدند که مدام همین حروف را می خواند.
خاخام به پسرک گفت: چرا این کار را میکنی؟
پسرک گفت: چون من دعاهای مقدس را بلد نیستم.فکر کردم اگر حروف الفبا را بخوانم ، خدا خودش از این حروف استفاده می کند تا کلمات درست را بسازد.
خاخام گفت: به خاطر این درس متشکرم. و امیدوارم من هم بتوانم روزهای زندگی ام روی زمین را همین طور که تو حروف را به او دادی به خدا بدهم."
از کتاب " مکتوب" نوشته" پائولو کوئلیو " ترجمه " آرش حجازی"
خدایا به همه ما کمک کن تا بتوانیم روزهای زندگی مان را در دستان تو قرار دهیم تا آنطور که باید شکل گیرد
حرف آخر: برام جالب بود که تنها یک نفر منظور مرا از " روژه" فهمید! یک دوست عزیز و مهربان. یعنی هیچکس دیگر این رمان معروف را نخوانده بود؟
پی نوشت:وبلاگ عکاسی های خاطره کویر آپدیت شد.باز هم عکسهای ده بالا در آخر آذر ماه
شب یلدای خوبی داشته باشید
salam Very Funny!manam shomaro nemishnasam omidvaram in commento yejoori men babe doosti bepazirid:p:xmoafagh bahsin>>Brb>>jigo0olak
سلام
و
لینک
مستقل / اتوماتیک / بدون سانسور
فهرست وب ایرانی : نمایه ها
سلام
واقعا متن جالب بود و بهمون نشون میده که خدا خودش زبون همه رو می فهمه و بچه ها بهتر از ما اینو درک می کنن
آمین :)
الهی مرا آن ده که آن به
باید بخونمش:دی
سلام مرسی که از روی پل رشدی
باشه من هم لینک شما رو اضافه می کنم
شاد باشی
سلام.
کلی دلم برای صدات و اون صورت معصومت
تنگ شده...........
مکتوب رو همه اش رو نخوندم...........
چه جمله ای شد.............!
صبا
ساناز
و
فرشته هم سلام می رسونن.
دوستت دارم//////
کاش خدا هم الفبای جملات این چند وقته منم
خودش درست کنه...........
شرمنده عزیز خوب نخونده بودیم حتما...
راستی خاطره جونم لینک من به تو نمیرسه؟ مال توام همینطور...شانسی اومدم دیدم آپیدی....
چرا اینجوری شد؟
با سلام
مطلب جالبی رو آوردی. چه خوبه ماهم باب دعا کردن رو به روی خودمون نبندیم و به هر طریق در خونه خدا رو بزنیم...
همه اینو می دونن
که بارون
همه چیز و کسمه
آدمی و بختشه
حالا دیگه وقتشه
که جوجه ها را بشمارم
چی دارم چی ندارم
بقاله برادرم
می رسونه به سرم
آخر پاییزه
حسابا لبریزه
یک و دو ! هوشم پرید
یه سیاه و یه سفید
جا جا جا
شکر خدا
شب و روزم بسمه
خیلی زیبا بود...خدایا به همه ما کمک کن تا بتوانیم روزهای زندگی مان را در دستان تو قرار دهیم تا آنطور که باید شکل گیرد
فقط می تونم بگم آمین
سلام
عکس های خاطره کویر رو هم لینک کردم
شاد باشی
سلام دوست عزیز و قدیمی من....خیلی زیبا بود....عکسهار هم دیدم.....من هم به روزم...بیا پیشم...با آرزوی دلی شاد برای تو.....
سلام انگاری دیر رسیدم :(
اینروزا هر وبلاگی که میرم از کتاب مکتوب " پائولو کوئلیو "
یه چیزایی نوشته.من کتاب کیمیاگرشو دارم.هنوز فرصت خوندن پیدا نکردم;) الان به اون یکی بلاگت سرمیزنم.
این کتابشو دارم.. اما هنوز همه اش را نخوندم
ولی فکر می کنم این همون توکل مطلق خودمون هست... که کم کسی پیدا میشه اینطوری باشه!
سلام،
حتماً در مورد بازی شب یلدا که به ابتکار سلمان شروع شده، اطلاع داری. سلمان مینویسه:
«بازی ساده است: کسی شروع می کنه و ۵ نکته از چیزهایی که احتمالا خوانندگان وبلاگش در مورد شخصیت او نمیدونند مینویسه و در آخرش هم ۵ نفر را معرفی می کنه. اون ۵ نفر هم به همین ترتیب ۵ نکته از چیزهایی که کمتر کسی در مورد شخصیت اونها میدونه را مینویسند و هر کدوم ۵ نفر دیگه را معرفی میکنند و همین جوری ادامه پیدا میکنه.»
http://www.globalpersian.com/archive/dynamic/044215.html
تو از طرف من برای ادامه این بازی انتخاب شدی. خواهش میکنم این بازی را ادامه بده.
اهمیت این بازی علاوه بر جذاب بودن آن، عاملی برای اتحاد و یکپارچگی وبلاگها و آشنایی بلاگرها با وبلاگهای جدید است.
شاد باشی
سلام خاطره
خوبی؟
درس خوبی بود
آفرین
بای
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
فارغ از هرچی خوشی
پرنده خسته بود
عشقشو ازش گرفتن
مهر غم بهش زدن
اشک تو چشماش حلقه زد
خم به ابروش نیاورد
حتی پر شکست ش و به فراموشی سپرد
پر کشید دوباره باز
تو این زمونه ی غریب
زمونه ای که حتی عشق...
کلامی یه واسه فریب...
آپ آخرمه...حتما بیا