تا کی میشه جلوی همه کسانی که دوستشون داری بایستی...تا کی میتونی مقاومت کنی! اصلا مگه خودت همیشه نمیگفتی وقتی همه، یه چیز رو میگن پس حتما درسته...یه بار مجبور شدی با شدت با همه مخالفت کنی تازه اون موقع همه فهمیدن که چقدر یکدنده ای...با وجود اینکه چند سال گذشته هنوز هم گاهی به خاطر اون موضوع کنایه میشنوی در صورتیکه هنوز هم مطمئنی که اون موقع کار درستی انجام دادی و یه ذره هم پشیمون نیستی...ولی اون موقع حداقل یه دلیلی برای خودت داشتی، برای مخالفت کردن انگیزه داشتی اما حالا چی ! برای خودت چه بهونه ای میخوای بیاری!؟
چقدر حس خوبی داره دیدن دوستان قدیم بعد از چند سال. من با خیلی از دوستای قدیمیم در ارتباطم از دبستان تا دبیرستان ...دانشگاه که دیگه قدیمی محسوب نمیشه! من و مرضیه و سمانه سال سوم راهنمایی خیلی با هم دوست بودیم به ندرت دعوامون میشد. ولی بالاخره گذشت زمان باعث شده که با اینکه خونه هامون اینقدر به هم نزدیکه که پیاده هم میشه رفت ولی دیر به دیر از حال هم باخبر میشیم.مرضیه الان 2 ساله که ازدواج کرده سمانه هم تازه درسش تموم شده...پنجشنبه بالاخره تونستم برنامه جور کنم که همدیگه رو ببینیم یعنی من و سمانه رفتیم دیدن مرضی. از اونجایی که امکان نداره تاریخ تولد دوستام رو فراموش کنم هفته قبل که تولد سمانه بود بهش زنگ زدم و برنامه گذاشتیم. مرضی رو البته تازه دیده بودم ولی سمانه رو چند سالی میشد که ندیده بودم مثل اون موقع ها حرف زدیم چرت وپرت گفتیم عکس گرفتیم... خیلی روز خوبی بود
جمعه هم همه باغ خاله ام جمع بودیم 3 ساعت پیاده روی کردم (الان اینقدر پاهام درد میکنه!) کلی هم زرشک وحشی چیدم تازه کلی هم دستم ها م رو زخمی کردم!(نمیدونم چرا امسال اینقدر دیر زرشک ها رسیدن) الان هم دارم زرشک میخورم .
سحر جونم این شعر رو یادته؟ چه روز تلخی بود ولی گاهی خاطرات تلخ گذشته برای حالا شیرین و دوست داشتنی هستن . ولی چی میشه که خاطرات شیرین گذشته گاهی تلخ میشن!
کردی آهنگ سفر، اما پشیمان می شوی
چون به یاد آری پریشانم، پریشان می شوی
گر به خاطر آوری این اشک جانسوز مرا
انچه من هستم کنون در عاشقی،آن می شوی
سر به زانو گریه هایم را اگر بینی به خواب
چون سپند از بهر دیدارم شتابان می شوی
عزم هجران کرده ای شاید فراموشم کنی
منکه می دارن تو هم چون شمع گریان می شوی
گر خزان عمر ما را بنگری با رفتنت
همچو ابر نوبهاران اشکریزان می شوی
بشکند پیمانه صبرم ولی در چشم خلق
چون دگر خوبان تو هم بشکسته پیمان می شوی
بینم آن روزی که چون پروانه بهر سوختن
پای تا سر آتش و سر تا به پا جان می شوی
مرغ باغ عشقی و دور از تو جان خواهم سپرد
آن زمان بی همزبان در این گلستان میشوی
سلام چقدر قشنگ می نویسی آدم خوبه جاهایی بره که یا یه چیزی یاد بگیره یا حداقل لذت ببره و وبلاگ تو جزء همون هاست قلمت پاینده باشه و جوهرش خوش نشه
آرزو مند آرزو هات
همسایه ی بقلیتونم
سلام خاطره جونم...خوبی؟وای وای از این لجبازی که منم گرفتارشم...خوشحالم که کنار دوستات روز خوبی داشتی..شاد باشی گلم....داشت اسمم یادم می رفتا...راستی بی وفا لینک من کوشش :(
سلام عزیزم.همیشه اون تصمیمی رو بگیر که قلبت بهت میگه چون مطمئنم که اونقدر مثل خودت خوب و مهربونه که هیچوقت بهت دروغ نمیگه....مگه میشه اون روزها و این شعرو یادم بره........؟؟؟؟؟!!!!!! حتی همین الآن هم که خوندمش با وجود گذشت این همه سال بازم اشکم..........مگه میشه یادم بره بهترین روزهای عمرمو .......مگه میشه یادم بره اونهمه اشکی که ریختم و اونهمه غصه ای که خوردم به خاطر جدایی از تو و خداحافظی از تمام خاطرات شیرینی که با هم............بازم ازت به خاطر تمام اون روزها ممنونم.....به خاطر تمام لحظه های خوب باهم بودنمون..................
همیشه شاد شاد شاد شاد باشی
راستی ببخشید بازم یادم رفت اسممو بنویسم..............فدای تو سحر
سلام
خوبی
آره دوست عزیز دیدن دوستان قدیمی آدم را یاد اون دوران می اندازه ....................
مخصوصا ...
دوستان راهنمائی و دبیرستان
موفق باشی
سلام
خوبه آدم دوستای قدیمیشو فراموش نکنه
من آپم دوست داشتی سر بزن
موفق باشی
salam khatere joonam nemidooni tike avale nevehstat cheghadr be hale man nazdik bood rasty kheili bahale adam doostaye gahdimisho ebbeine
rpish maham bia dastanemoono neveshtim khsohalemoon mikoni
می فهمم یه جورایی حرف دلمو گفتی عزیز هر چی دلت می گه :)
انگار مدتی است که احساس میکنم
خاکستریتر از دو سه سال گذشتهام
احساس میکنم که کمی دیر است
دیگر نمیتوانم
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند
فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی…
آه…
مردن چقدر حوصله میخواهد
بیآنکه در سراسر عمرت
یک روز، یک نفس
بیحس مرگ زیسته باشی!
انگار این سالها که میگذرد
چندان که لازم است
دیوانه نیستم
احساس میکنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه میشوم!
شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیبتر از این
باشم
با این همه تفاوت
احساس میکنم که کمی بیتفاوتی
بد نیست
حس میکنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگیام، نیز
از این هوای سربی
خسته است
امضای تازه من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد
و لابهلای خاطرهها گم شد
آنجا که
یک کودک غریبه
با چشمهای کودکی من نشسته است
از دور
لبخند او چقدر شبیه من است!
آه ای شباهت دور!
ای چشمهای مغرور!
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم
بگذار…
بگذریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است!
« قیصر امینپور »
سلام
منم مثله شما با بیشتر دوستای دوران بچگیم هنوز هم ارتباط دارم
البته تاریخ تولد هیچ کدومشون رو نمی دونم آخه بر خلاف شما خانوم ها ما پسرها در این مورد اصلا حاقظه ی خوبی نداریم
حتی بعضی وقتها تاریخ تولد خودم هم یادم میره
اما این شعرتون خیلی جالب بود و مثله همیشه داد میزد که بابا ایول به این سلیقه.
مخصوصا همین اخرش و اون بخش مربوط به پروانش خیلی خوب بودند
موفق باشی
بای
سلام . کجایی؟ یه سری به وبم بزن.
سلام خاطره عزیز.خوش به حالت که با دوستانت هستی. راستی از بلاگ اکای راضی هستی.من قصد دارم از پرشین برم بیرون.
با سلام خدمت شما دوست گرامی ! ... انجمن حمایت از وبلاگ نویسان ایران با همکاری روزنامه ایران به صورت جدی آغاز به کار نموده است .. از شما دوست گرامی دعوت می شود که در انجمن وبلاگ نویسان ایران حضور یابید و با معرفی وبلاگتان و همچنین معرفی مطالب مورد نظرتان برای چاپ در روزنامه ایران ما را یاری فرمائید... با تشکر - مدیریت انجمن
در صورت تمایل ایمیل بفرستین
سلام خاطره جون
مرسی که خبرم کردی
یه چند وقتیه احساس تنهایی دارم ... با خوندن متنهات یه کم آروم شدم ...
خاطره های شیرین٬ خاطره های تلخ ٬ گذشته و حال ... خاطره های سرد من !
خوش به حالت که خاطره ای !!
بابای
سلام عزیزمممممممممم....منم دلم خیلی برات تنگ شده!!ببخشید چند وقته خیلی سرم شلوغه ..حتی وقت نکردم اپ کنم میبینی؟شرمندتم!مطلبتم مثل همیشه خیلی قشنگه!
سلام. خوبی؟ خیلی خوبه که آدم دوستای گذشتشو دوباره ببینه. البته یه سری عواقبم داره ها...
مثلاْ ممکنه در گذشته یه خرابکاری کرده باشی و حالا جلوی دوستای دیگه به روت بیارن...!!!!!
خوش باشی و سلامت
سلام خاطره جان!
یاد دوستای قدیمی خیلی قشنگه آدم بعد از مدتی اونارو میینه و............
سلام . توی این همه مدت مقابل اون کسی که دوستم داشت وایستادم ولی سرانجام شکست خوردم.
سلام خوبی ؟
من اپدیت کردم خوشحال میشم بهم سر بزنی
راستی تبادل لینک میکنی ؟ اگه اره لینک منو بزار و بگو منم لینک شما رو بذارم تو وبلاگم
تا بعد خدانگهدار
سلام عزیزم.از تغییراتی که در وبلاگت دیدم خیلی تعجب کردم.خیلی حرفه ای تر شده ولی من هنوز اندر خم همان یک کوچه ماندم.ازاینکه لطف کردی و به کلبه سوت وکور من سرزدی خیلی متشکرم برات آرزوی موفقیت دارم
با سلام به شما دوست خوبم و تبریک حلول ماه مبارک رمضان....در ضمن خاطره جان وقتی آپ میکنی اگه با یه کامنت خبرم کنی ممنونت میشم....منم آپ کردم خوشحال میشم سر بزنی .....فعلا
سلام ..خوبی خاطره جان من آپ کردم منتظرتم فعلا
سلام دوست گرامی :
ما ایمیل شما رو دریافت کردیم ولی بجز علامن سوال و اسم وبلاگتون چیز خاصی مشاهده نکردیم. در صورت لزوم خودتون رو واسه ما کامل معفی کرده و ایمیل بفرستین
با تشکر مدیریت انجمن
سلام . خوبید؟ دفتر عشق به مناسبت تولدم به روز شد...خوشحال میشم دعوت منو بپذیرید و به تولدم بیایید. و در ضمن فرا رسیدن ماه مبارک رمضان رو به شما تبریک عرض میکنم و امیدوارم طاعات و عبادات شما مورد قبول درگاه حق قرار بگیره. التماس دعا. یا حق
دیدن دوستا..خاطره ها...چه خوب...چه روزای خوبی..
می فهمم چی می گی... سرزنش و این حرفها... اسم دوستت مرضیه ست؟ می بینی این مرضیه ها چقدر گل هستند؟
بالاخره نگفتی فرآیند چی شد ؟؟؟؟ تا بعد ...
سلام ..خوبی خانمی معلوم هست کجایی ...پس چرا سری به بلوگ من نمیزنی ....منتظرتم ..فعلا
سلام دوست خوبم
چند وقته سراغ ما نمیای!!!!!
دوستای عاشق آپ شده. خوشحال میشم یه سر بزنی.