آمدن غیر منتظره داییم

من عاشق اتفاقات خوب غیر منتظره ام

مسافرت غیرمنتظره (گرچه اگر تنها قصد سفر داشته باشم از چند ماه قبلش تصمیم میگیرم گاهی از چند سال قبلش مثلا من 2 ساله تصمیم دارم اسفند برم تهران حالا اسفند پارسال نشد اسفند امسال! اسفند امسال نشد....فرخنده حسابم رو می رسه!!!)

بیرون رفتن غیرمنتظره ( به لطف دوست جونی مثل مریم همیشه امکان داره وسط ظهر به جای خونه از بالای میرچخماق سر در بیاورم)

هدیه غیرمنتظره ( فکر کنم همه به این مورد علاقه دارند)

دیدار غیر منتظره یک دوست

امتحان غیرمنتظره!!!! (این یکی رو به عنوان جک گفتم نمیدونین چه حس خوبی داره که دی ماه هست و من امتحان ندارم)

برف غیرمنتظره! (ممکنه برای خیلی ها این حرف مسخره به نظر بیاد اما کلا یزدی ها برف ندیده هستن)

امدن غیر منتظره یک دوست (همین الان که تایپ میکردم گلدون عزیز sms زد که آمده یزد.فکر نمیکنم الان این رو بخونی اما خیلی خوشحال میشدم اگه می آمدی خونمون )

 

اما همه اینها به کنار دیروز یک اتفاق خیلی خوب دیگه ام افتاد

وقتی صبح جمعه موقع صبحانه تلفن زنگ میزنه و خاله ام اصرار که همین الان برویم خونشون .وقتی رسیدیم داییم در رو باز کردند.

نمیدونید چقدر خوشحال شدم . داییم نیمه آذر تا نیمه دی پارسال همراه خوانوادشون امده بودند ایران و اصلا انتظار آمدنشون رو امسال نداشتیم.

بعد از اتفاقات ناخوشایند این واقعا عالی بود.