مگر به جز قصه چیز دیگری در دنیا هست؟

در ماشین نشسته بودیم ...نوار روشن بود و خواننده شعری می خواند که باعث شد بحث به اینجا کشیده بشه.نپرسید کی بود و چی خواند، زیاد در ذهنم نمونده .

مریم: اگر کسی رو واقعا دوست داشته باشی، او هم حتما دوستت داره.حتی اگر ندونه که تو هم دوستش داری

من: اما من فکر میکنم اینها فقط در قصه هاست!

فکر میکنید کی درست میگه؟

اگر چه به قول جمله ای در کتاب "شاهدخت سرزمین ابدیت" : مگر به جز قصه چیز دیگری در دنیا هست؟ من قصه ام، تو قصه ای... همه قصه ایم...

 

بعد از عمری در شهر کویری ما هم داره برف می آد، گرچه هنوز به خاطر باران های اولیه نیمه شب زمین رو سفید پوش نکرده اما لبه های دیوار رو پوشانده همین طور گل های داخل باغچه...کاش قطع نمی شد و آنقدر می بارید تا درختان سرو هم سفید پوش می شدند.ساعت 8 صبحه و اگر مثل سال های دیگه باشه چیزی به قطع شدن برف نمونده ! اما همین هم نعمتی است. خدایا رحمتت رو شکر . رحمتت رو شامل حال ما گردان

حرف آخر: آرزو دارم فقط یکبار بتونم بروم بالای نقاره خونه امام رضا و کل حرم رو از اون بالا تماشا کنم

دلم برای فهیمه عزیزم تنگ شده . فهیمه جون هنوز هم هر وقت از تلویزیون حرم امام رضا رو میبینم به یاد تو و دیدارمون در حرم می افتم.