عیدتون پیشاپیش مبارک

سلام

بالاخره تونستم برنامه جور کنم که برم تهران چهارشنبه شب بلیط گرفتم...حالا اگه هفته آینده ممکنه بعضی کلاس ها تشکیل بشه بی خیال! حالا اگه جمعه بچه ها برنامه بیرون دارند و همه هستند بی خیال! حالا اگه باید یه عالم سرزنش بچه ها رو بشنوم بی خیال! دیگه تحمل اینجا موندن رو ندارم میخوام یه مدت از هرچی که من رو یاد دانشگاه میندازه دور باشم(حتی دوستان دانشگاه).حالا رفتنم با خودمه برگشتنم با دیگران! بالاخره قبل سال تحویل برمیگردم.

ولی فکر کنم قبل عید برعکس خود عید تهران خیلی شلوغ باشه با اینکه شلوغی رو دوست ندارم ولی باز هم بی خیال!

میرم خونه پسرخاله ام بچه هاش رو خیلی دوست دارم میدونم که بهم خوش میگذره. میرم خونه عمه ام خیلی دلم واسه عمه ام تنگ شده میرم پیش فرخنده (اصلا به خاطر اینکه به او قول دادم دارم میرم تهران) فرامرز کوچولو رو میگذاریم خونه اون یکی دختر عمه ام و دو تایی میریم میگردیم.

دیدم خیلی وقته شعر ننوشتم این شعر رو از کتاب جدیدی که خریدم انتخاب کردم

عاشقانه

آنکه می گوید دوستت می دارم

خنیاگر غمگینی ست

که آوازش را از دست داده است.

ای کاش عشق را

زبان سخن بود

هزار کاکلی شاد

در چشمان توست

هزار قناری خاموش

در گلوی من

عشق را

ای کاش زبان سخن بود

آنکه می گوید دوستت دارم

دل اندهگین شبی ست

که مهتاب را می جوید.

ای کاش عشق را

زبان سخن بود

هزار آفتاب خندان در خرام توست

هزار ستاره ی گریان

در تمنای من.

عشق را

ای کاش زبان سخن بود

شاملو