جملات زهیر ۲ |
در پست های قبلی در مورد کتاب زهیر پائولو کوئلیو و اولین قسمت از جملات زیبای کتاب نوشتم . این بار نوبت به دومین قسمت از جملات میرسه تعداد جملات انتخابی من خیلی زیاد بودند و بعد از تایپ باز یه تعدادش رو حذف کردم. به هر صورت حیفه فقط به خوندن این جملات اکتفا کنید اگر علاقه دارید بهتره خود کتاب رو بخونید مسلما شما چیزهایی رو متوجه میشید که من بهش توجه نکردم.
"روزی که انسان بر انرژی عشق تسلط یابد کاری به اهمیت کشف آتش انجام داده" "اگر کسی بتواند بی قید و شرط محبوبش را دوست بدارد دارد عشق به خدا را نشان می دهد.اگر عشق به خدا را تجلی بدهد، همنوعش را هم دوست میدارد . اگر همنوعش را دوست بدارد خودش را هم دوست می دارد." "می توانی سه چیز مهم را کشف کنی. اول :در لحظه ای که مردم تصمیم می گیرند با مشکلی رو به رو شوند متوجه می شوند قابل تر از آنند که فکر می کردند.دوم: انرژی و خرد به تمامی از منشاء ناشناخته ای می آید که معمولا به آن می گوییم خدا.سوم: هیچ کس در رنج و محنت خودش تنها نیست همیشه کس دیگری هست که مثل ما فکر می کند." "عشق به همین شکل از بین رفت این اتفاق وقتی افتاد که می خواستیم قواعد دقیقی برای ابراز عشق وضع کنیم." "من به نشانه ها اعتقاد دارم . به سرنوشت اعتقاد دارم اعتقاد دارم که هر روز انسان ها در هر کارشان این امکان را دارند که بفهمند بهترین تصمیم چیست." "اگر دو نفر ، فقط دو نفر شادتر باشند، دنیا شادتر میشود" "وقتی کنار همیم ... میخواهیم همدیگر را عوض کنیم می خواهیم روش شخصی مان را برای دیدن واقعیت به هم تحمیل کنیم." "در واقع فقط رنج می بریم چرا که به جای پذرفتن نیروی عشق سعی میکنیم آن را کاهش دهیم تا در جهان مطلوب خودمان جا بگیرد." شنبه عصر خیلی غیر منتظره و بدون برنامه دوست جونم رو بعد سالها دیدم...خیلی خیلی ذوق کردم و خوشحال شدم...کلی با هم حرف زدیم...اما آنقدر حرفهای زمان حال زیاد بود که اصلا از گذشته حرفی به میون نیومد...دلم برای اون روزها تنگ شده گرچه به خاطر کنکور روزهای خوبی نبودند...همه اتفاق های خوب غیرمنتظره بودنش نشاط اورتره....فرصت رو غنیمت می شمارم و مزدوج شدنش رو تبریک میگم. البته من قبلش خبردار شده بودم...تا حالا دیدید یکی خبر ازدواجش رو از طریق off بده! چند هفته قبل یکشنبه باهاش تلفنی صحبت کرده بودم هیچی نگفت دو روز بعدش برام off گذاشت که فردا عقدمه! پشت اینترنت شوکه شدم! این بعد عیدی هم مرتب خبر مزدوج شدن میشنوم...امیدوارم همگی جوونها! خوشبخت باشند. در اخر : من می خوام بروم نمایشگاه کتاب... ولی امسال هم مثل سالهای قبل امکانش نیست ! یاد دفعه قبل که رفتم به خیر اولین سال دانشجویی بود از طرف دانشگاه رفتیم...خیلی خیلی خوش گذشت. حالا آخر هفته به جای تهران به مرودشت فارس طلبیده شدم! توفیق اجباری! این هم یه کلیپ خیلی قشنگ که مریم جون برام فرستاده بود.(پیله های پرواز) شعرش رو خیلی دوست دارم |