مامان خاطره سوتی میدهد!

مامان خاطره با اینکه سحر (البته اگر آرش مامان گذاشته باشه بخوابم) همراه آقای همسر بیدار میشود و سحری هم میخورد اما چون طی روز هم افطار میکند طبیعی است که فراموشش میشود ماه رمضان است و سوتی میدهد!!

تصور کنید رضا جلوی فروشگاه بزرگی که خیلی جلوش هم شلوغه ماشین پارک میکند و من و نی نی عقب هستیم با یک بسته کرانچی برمیگردد که بعد افطار بخورد(خیلی برای مامان خاطره این چیزا خوب نیست) دوباره میرود داخل فروشگاه که من با فراموشی کامل بسته کرانچی رو باز میکنم و شروع میکنم به خوردن!!( حالا یه کم اشکال نداره) رضا میاد توی ماشین: خاطره! روزه خواری؟! ماه رمضونه!

کلی خجالت میکشم آب میشوم جلوی مردم اینطوری دارم چی میخورم یه نگاه به آرش ...باز خوبه تو کنارمی ملت میفهمند من نمیتونم روزه بگیرم! 

بعد یاد یه خاطره از آخرهای دوران دانشجویی می افتم. شاید 83 یا 84! ماه رمضون ها دیگه آبخوری ها بدون آب نبود. در بین ساعت کلاس جلوی یکی از سالن ها که خیلی هم شلوغ بود دو تا دختر ایستادن کنار آبخوری.دختره لیوان آبش رو پر کرد . همونجا با آرامش تمام میخورد و حرف میزد! عمرا باور کنم هردو یادشون رفته بود ماه رمضونه!

نمیدونم ولی من و دوستام هیچ کدوم این رفتار رو درک نکردیم!

اعتقاد به روزه و ماه رمضون نداری مهم نیست اعتقاد هرکسی محترمه .اما وقتی در جامعه ای زندگی میکنی که خیلی ها روزه هستند و تعداد کسانی که طول سال نماز نمیخوانند اما ماه رمضون نماز روزه شون سرجاشه زیاده این رفتار درست نیست!

گرچه الان دیگه مردم خیلی راحت سیگار میکشند چیزی میخورند و مثل من عذاب وجدان هم نمیگیرند!

پاورقی: اینجانب کلا آدم عجیبی هستم! نه وقتی ازدواج کردم وبلاگ نویسیم ترک شد نه حالا که بچه دار شدم!! آرش کوچولوی مامان خوب است و بزرگ می شود!