ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد۳

به نظر میرسه که امسال من بعد مدتها خوش شانس شدم...چون جای همگی خالی بعد از 6 سال بالاخره باز سی و سه پل هم منو طلبید! البته قبل از اون ما زیاد میرفتیم اصفهان و مثل شیراز تقریبا تمام نقاط دیدنی اصفهان رو دیدم و امسال با دیدن زاینده رود پر آب خیلی خوشحال شدم چون دفعه اخر که رفتیم خیلی خیلی کم اب شده بود. فقط 2 روز بودیم ولی خیلی خوب بود. حیف که تابستون داره تموم میشه وگرنه اینطوری که پیش میرفت امکان داشت به تبریز هم طلبیده بشم!!

بهترین خاطرات من از اصفهان مربوط میشه به دی 73 که از طرف مدرسه با بهترین دوستان دوران راهنماییم رفتم. دوستانی که هنوز هم باهاشون در ارتباطم.

هیچی به ذهنم نمیرسه برای شهریور کلی کار دارم...

زمان خیلی عجیبه...گاهی روزهایی در گذشته خیلی خیلی نزدیک به نظر میرسه

گاهی هم بعضی گذشته ها انقدر دور میشوند که انگار هیچ موقع نبودند! مثل یه خواب !

خوب اخرین جملات انتخابی کتاب "ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد" رو هم مینویسم . نظر شما راجع به کتاب بعدی چیه؟

"عدالت . قانون. هرچند هردو برای حفظ بی گناهان حیاتی بودند ، هرگز مطابق میل همه عمل نمی کردند."

" تقریبا تمام احساسات خودمان را با ترس عوض کردیم."

" در اخیرن روزهای زندگی اش سرانجام رویای عظیمش را درک کرده بود : نواختن با قلب و روح..."

" چقدر خوب است که در هر چیزی می توانم عشق ببینم، حتی در چشم های یک اسکیزوفرنیک."

" همیشه کسی هست که دقیقا همان چیزی را میخواهد که تو میخواهی."

" بگذارید اندک زمان باقی مانده ام را زندگی کنم ...فردا خیلی دیر است."

" همه رویاهایی دارند، اما فقط تعداد کمی به رویاهای خود تحقق می بخشند و این همه ما را ترسو میکند."

" خوب یا بد، یک فرضیه تنها هنگامی وجود دارد که کسی به ان جامه عمل بپوشاند."

" خدا در هر لحظه ای حاضر بود، در هر دانه خردل، در قطعات ابری که یک لحظه هستند و لحظه دیگر می روند.خدا همان جا بود و اما مردم اعتقاد داشتند باید همچنان بگردند چون پذیرفتن اینکه زندگی فقط یک ایمان است بسیار ساده به نظر میرسید."

" احساس میکنم دوباره میتوانم زیستن را آغاز کنم. احساس میکنم میل دارم اشتباهاتی را انجام بدهم که همواره دوست داشتم و اما هرگز جرأتش را نمی کردم."

" در زندگی چیزهایی وجود دارد که هر طور به انها نگاه کنیم برای هه ارزشمند هستند ، مثل عشق."

" آدمهای بسیاری به خودشان اجازه عاشق شدن نمیدهند دقیقا به همین دلیل ، به دلیل اینکه خطرات زیادی وجود دارد و به دلیل این که گذشته و آینده وجود دارد."

" باید من را وادار کنی از کوه های خطرناک بالا بروم چون می خواهم خطر زیستن را تجربه کنم."

" اگر کسی بسیار تند تایپ می کرد کلید ها به هم می چسبیدند و دستگاه را از کار می انداختند سپس شولز صفحه کلید کورتی را طراحی کرد صفحه کلیدی که تایپیست دا مجبور میکرد آهسته تر تایپ کند."

" هر انسانی منحصر به فرد است هر انسان کیفیتها غریزه ها لذتها و ماجراجویی های خودش را دارد اما جامعه یک روش جمعی رفتار را به ما تحمیل میکند."

" مردم بر خلاف جهت طبیعت حرکت میکنند چون شهامت متفاوت بودن را ندارند"

" چشمه ای باش که میشود لبریز، نه اب انباری که جز ذخیره نیست کارش."

" خطر یک ماجرا به هزاران روز آسودگی و آرامش میارزد."

" عشق فراتر از عقل است."

" آگاهی از مرگ ما را تشویق میکند تا شدید تر زندگی کنیم."

" هر روز زندگی یک معجزه است."