اصفهان نامه

چهارشنبه گذشته تقریبا بی مقدمه رفتیم اصفهان(با رضا) جای دوستان خالی خیلی خوب بود تا شنبه که برگشتیم

گرچه اصفهان زیاد رفتم اما هر دفعه لطف خودش رو داره و در ضمن دفعه اول بود که همسر جان میرفتیم

شب چهارشنبه که رسیدیم رفتیم سی و سه پل در تاریکی هوا معلوم بود زاینده رود کم آب هست اما اصلا فکر نمیکردم خشک باشه

 

اولین اتفاق این بود که در ده قدمی کیوسک110 شیشه کوچک ماشینمون رو شکستند! ولی تنها چیزی که نصیب آقای دزد شده بود یه کیسه تخمه بود! (فردا صبح که شیشه ماشین رو عوض کردیم متوجه شدیم خیلی اتفاق عادی هست!) البته کسی که شیشه ماشین رو عوض کرد خیلی خوش اخلاق و باانصاف بود

 

چون جلوی سد رو بسته بودن زاینده رود در مسیر سی و سه پل و پل خواجو کاملا خشک بود( من رو بگو که دل بسته بودم قایق سواری کنم) کلی صدف مرده کف رود بود کاش زاینده رود رو اینطوری ندیده بودم

لینک عکس



اصفهان معمولا با نقش جهان همراه است دیگر ...

لینک عکس

 

از عمارت عالی قاپو همیشه نقاشی هاش رو دوست داشتم و اتاق موسیقی

لینک عکس

 

من عاشق باغ گلها هستم سرسبزی به آدم آرامش میده

لینک عکس

لینک عکس

لینک عکس

 

 

این هم کلاغ های باغ گلها

لینک عکس

 

اولین بار درست 10 سال قبل با رفتن به باغ گلها به کاکتوس ها علاقه مند شدم و مجموعه کوچکی از کاکتوس دارم

لینک عکس

لینک عکس


 

دریاچه کوچک باغ گلها

لینک عکس

لینک عکس

 

از معدود جاهایی که تا این موقع نرفته بودم کلیسای وانک بود کلیسای ارامنه. نقاشی هاش و موزه اش خیلی جالب بود گرچه نمیشد ازشون عکس گرفت


کوه صفه هم رفتیم گرچه خیلی قشنگه اما تله کابینش ارزش رفتن نداره در واقع خود کوه صفه قشنگه اما تله کابینش چیز خاصی نداره