نمیدونم!!!

من الان به شدت دلم یه شاخه گل یخ میخواد دلم برای عطر گل یخ تنگ شده.

من نمیدونم چطور میتونم در بحرانی ترین شرایط خودم رو خونسرد و آرام نشون بدم! اما میتونم

من نمیدونم چرا حتی کتاب "طنز آوران امروز ایران" هم دیگه نمیتونم بخونم!

من نمیدونم چرا اینقدر زود بعضی چیزا رو فراموش میکنم!

من نمیدونم چرا با اینکه میدونم باید از بعضی چیزا فاصله بگیرم اما فراموش میکنم!

من نمیدونم چرا با اینکه میدونم ساده گرفتن مسائل ساده هم خطرناکه، مسائل سخت رو هم ساده میگیرم!

من نمیدونم چرا به درد 3 سال پیش دچار شدم که دیگه نمیخواستم وبلاگم رو بنویسم(منظور وبلاگ قبلیمه)(اما میدونم که این کارو نمیکنم!)

من نمیدونم چرا هیچ چیز سر ذوقم نمیاره؟

 

من شدیدا احساس نادانی میکنم!

پاورقی: جدی نگیرید! پیش میاد!