این نیز بگذرد

بالاخره بعد از 10 روز برگشتم

حرفهای زیادی دارم

آنقدر موضوع برای نوشتن دارم که نمیدونم از کدومش شروع کنم

خسته ام، هم روحی هم جسمی هم فکری!

کاش میشد برای مدتی آرامش فکری داشته باشم اما نپندارم!

1- آدم نمیدونه در برابر محبت خواهرانه و بی دریغ ، باید چطور تشکر کنه؟

2- دلم نمیخواد هیچ کدوم از دوستای قدیمی رو از دست بدم ...مبارزه میکنم!

3-گاهی در بعضی از هدیه های به ظاهر کوچیک، محبت و صداقتی بی انتها وجود داره مخصوصا وقتی از طرف یه دختر12 ساله باشه.

4- دیگه تقریبا عادت کردم که مردم من رو با یه تازه دیپلم گرفته یا یه دبیرستانی اشتباه میگیرند ناراحت نمیشم اما بعضی ها دیگه خیلی از مرحله پرتند!

5- به هر جا می روی آسمان همین رنگ است!

6-کجاست کسی که درک کند که باور کند؟

7- به این نتیجه رسیدم که خیلی نازک نارنجیم!

 

پاورقی: هیچ کدوم از 7 مورد بالا به هم مربوط نبود.