باز هم تهران!

باز هم تهران من رو طلبیده بود!

گرچه رفتن 4 روزه من به تهران به نوعی توفیق اجباری بود و پوشش بازدید از نمایشگاه کتاب رو داشت!

بیستمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران: مطلقا بهم نچسبید! نه خاطرات خوش 6 سال قبل رو زنده کرد نه توانستم ناشرهایی که میخوام پیدا کنم! محل نمایشگاه امسال واقعا افتضاح بود. دلیل این انتخاب چی بود نمیدونم اما به نظر من جای مناسبی برای نمایشگاه کتاب نیست.در نمایشگاه کوچیک قبل از عید شهر خودمون خیلی بشتر توانستم کتاب بخرم!!

آلودگی هوا: بودن در خیابان های تهران تمام مدت با سوزش چشم و اشک چشم همراه بودم. تنها دلیلی که تونستم براش پیدا کنم آلودگی هوا بود.

ونک: نمیدونم چطوریه که من هرجا میخوام بروم از ونک عبور میکنم! 3 بار ونک بودم!

شجاعت: این بار و اسفند ماه شجاعت تنها در تهران راه افتادن رو پیدا کردم! و معلومه که خیلی راحت تر بودم

فال حافظ : معمولا عادت خرید فال رو از دورگرد ها ندارم. اما اینبار از یه پیرمرد فالی گرفتم که شعرش بیش از اندازه شادیبخش بود.

جمعه: اگر پریسا نبود احتمالا دیوانه میشدم!

قطار: تنها دلیلی که باعث شد به جای اتوبوس با قطار بروم و برگردم داشتن همسفر بود . همسفر بودن با پریسا و مادربزرگ مهربونش خیلی عالی بود.

 

با همه این اوصاف خوش گذشت.

نتیجه تمام اینها: سرماخوردگی اساسی که درست همین امروز که برگشتم خودش رو نشون داد.البته فکر کنم این تنها نتیجه جمعه تنها بود نه روزهای قبلش!