دیداری از آسایشگاه سالمندان نشاط

همه ما مادربزرگ هامون رو دوست داریم حتی اگه از دستشون داده باشیم اگرچه معمولا تا فقدانشون رو حس نکنیم قدرشون رو نمیدونیم

یکی از مادربزرگهام رو ندیدم اون یکی هم 7 سالم بود که فوت کردند .البته تا همین 6 سال قبل مادربزرگ بابام زنده بودند که جای خالی دخترشون رو برامون پر کرده بودند گرچه خیلی خیلی پیر بودند.

شاید برای همینه که همه مادربزرگها رو دوست دارم .

هفته قبل هم به دیدن یه عالم مادربزرگ رفته بودم. راستش اولش به خاطر مریم رفتم که خودش دفعه سوم بود که میرفت و حالا فکر میکنم خودم هم دوست دارم به دیدن مادربزگهای مهربون برم.

چند تا از خانمهای خیر شهر هر چند وقت یکبار خانمهای دیگه رو دور هم جمع میکنند و با هم به دیدن این مادربزرگهای تنها می روند. هرکس دوست داشته باشه میتونه همراهشون بره. البته این خانمها به خیلی از موسسات دیگه هم سر میزنند.

این مادربزرگهای مهربون پذیرای هرکسی که به دیدنشون بره هستند انگار که دخترشون باشه انگار که نوه شون باشه!

بعضی هاشون واقعا در این دنیا کسی رو ندارند و بعضی هاشون یه عالم بچه و نوه دارند که .....!

بعضیهاشون راه رفتن رو فراموش کردند و بعضی دیگر کمک حال پرستاران هستند.

این تابلو شعر که در یکی از اتاق ها گذاشته شده گویای احوال این مادربزرگهاست.شعر خیلی قشنگیه.

این مادر بزرگ دوست داشتنی من رو به یاد خاله ریزه مینداخت از پشت که راه میرفت انگار یه بچه کوچیک باشه.

خاله ریزه

 

بهش میگفتند" عمه خانم" صدای خوبی داشت و با صداش بهمون نشاط بخشید.

عمه خانم

این مادربزرگ من رو به یاد مادربزرگ بابام میانداخت شاید چون همونقدر پیر بود.

بی بی

ربابه خانم خیلی مهربون بود از اول که به دیدنش رفتیم تا اخر برای من و مریم دعا میکرد و میگفت : من خیلی دوستتون دارم.

ربابه خانم

مادربزر گها مثل گل میمونند شاید برای همین اتاقها به اسم گل بودند:

یکی از هدیه های مردم به این مادربزرگ ها:

یه مکان بزرگتر و بهتر در حال ساخته که تا سال آینده تکمیل میشه .اما فکر میکنم مکان جدید باغ کوچیک و سرسبزی مثل اینجا نداشته باشه.

اگر شما هم دوست دارید سهمی در نشاط این مادربزرگها داشته باشید:

شماره حساب 0100662812005 سپر صادرات به نام آسایشگاه سالمندان نشاط مهریز.

شماره حساب 2051 بانک ملی مرکزی مهریز، حساب جاری، کد 3535 به نام آسایشگاه سالمندان نشاط مهریز.

خانمهای همشهری اگه دوست دارید دفعه آینده شما هم مهمان اینجا باشید خبرم کنید.

همه ما در شهرمون یا استانمون از این مادربزرگهای مهربون داریم .بهشون سر بزنید مخصوصا اگه مادربزرگتون رو از دست دادید.

در انتها باید بگم تلاش و صبر پرستاران در نگهداری مادربزرگها قابل ستایشه....که صبر ایوب میخواد و قلبی به وسعت دریا.

قدر مادربزرگهاتون رو بدونید.

ببخشید که اینقدر طولانی شد

 

نظرات 37 + ارسال نظر
پاپیون دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 02:11 ق.ظ http://papiyoon.blogspot.com

جالب بود

امیر دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 02:16 ق.ظ http://golayepune.blogsky.com

سلام
خیلی جالب بود
به نظر من شما باید از اون دخترای با احساس وفادار و فوقا العاده مهربون باشی
اگه وقت کردی به وب من سر بزن
در ضمن با تبادل لینک موافقی؟

کاپیتان دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 05:01 ق.ظ http://justmohammad.blogfa.com

سلام
خوبی
حیف که من اونجا نیستم
واگر نه حتما این کار رو میکردم
خودم هم پارسال با خواهرشوهر راه میفتادیم تو محله های قدیمی و به پیرزنا سر میزدیم
جالب بود
حداقلش این بود که یه کم از حرفاشون میخندیدیم
فعلا
یا علی

رضا حقیقت نژاد دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 07:38 ق.ظ http://www.isatis.blogfa.com

سلام. در روزنامه خاتم یزد از مطلبت استفاده می کنم. موفق باشید.

آ. امامی دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 07:54 ق.ظ http://aseman84.blogfa.com

و من در اینجا مردن عاطفه در رگها را می‌بینم.
و چشمانی باغی سرشار از احساس که به شوق دیدار نزدیکانشان میوه تلخ دلتنگی را بر درخت امیدشان کال می‌بینند.
و پشت آن باغ ، کسانی که زندگی را بر لب طاقچه عادت از یاد برده‌‌اند.
و تو خاطره جان هندسه ساده و یکسان نفس ها را برایمان معنی بخشیدی.
امید که دلت همیشه سبز و پر نیرو باد.

مریم دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 08:16 ق.ظ http://maryami.blogsky.com

سلام خاطره جون
خیلی عالیه که این کارو کردی
اونها حتما از اینکه کسایی همیشه به فکرشونن خیلی شاد میشن
بابای

امین دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 08:24 ق.ظ

سلام خاطره جان.....
منم یه بار به اونجا رفتم و با دکتر ابویی صحبت کردم...
خیلی برنامه ریزی کردیم.... اما الان مدتیه نتونستم برم اونجا....
در هر صورت خیلی کار خوبی کردی.....
قربانت .. امین

مرضی دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 12:33 ب.ظ http://worldblue.persianblog.com

یک چیزی از توی قلبم اومد طرف گلوم و همونجا گیر کرد!

خواهر شوهر دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 06:05 ب.ظ

سلام
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه خبرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه کار خدا دوستانه ای
وقت کردی به ما هم سر بزن
قربانت f

)شیطون بلا(زهرا دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 08:17 ب.ظ http://sheytoon-bala.blogfa.com

سلام خاطره جون...
خوبی عزیزم؟متنت و عکسات واقعا که منو تحت تاثیر قرار داد...ممنون که این متن و عکسارو گذاشتی عزیز...
وبلاگ شیطون بلا بعد از مدتها به روز شد و منتظر حضور گرم شمام...یه وقت نکنه نیای(چشمک)
بای بای

ستاره معزی دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 09:06 ب.ظ http://setarehcomp.blogfa.com/

سلام
خیلی کارت زیباست
راستش یک سال پیش که باشگاه خبرنگاران میرفتم پیشنهاد یه گزارش رو به یکی از بچه ها دادم ولی وقتی با مسئولین صحبت کردند گفتند موضوع جالبی نیست ولی به نظر من میشد خیلی قشنگ و جدید مطرح کرد

امین سه‌شنبه 20 تیر 1385 ساعت 01:20 ق.ظ http://lonely.myblog.ir

سلام خاطره خانم.
از اینکه می بینم هنوز آدم هایی هستند که معنای واقعی انسان هستند و قلبشون از سنگ نیست ...!خوشحالم.

راستی من اون امین بالایی نیستم که نظر داده...

بابای

ابجی خاطره و دخترخالش سه‌شنبه 20 تیر 1385 ساعت 02:56 ق.ظ http://yadto.blogfa.com

سلاممممممممممممممممممممممممممممممم خانومی

خوبی عسلم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ببخش خاطره ونم دیر بهت سر زدیم
البته ما که همیشه شرمنده ی توایم ابجی
ولی خوب همه چی بهم ریخته من که از صبح تا ظهر نیستم ................عصر تا شبم می رم کتابخونه دیگه شبا وقت نتو ندارم
این ستاره هم که از وقتی امتحاناش تموم شده فقط می خوابه
....................
خلاصه اینکه باید ببخشی........................
اخی چه مامان بزرگ نازی....................
باشه حما اگه بتونیم کمک می کنیم گلم
ما پایه ای بد رغم
فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
ماچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچ
اپیدی خبرم کن
یا حق

حاجیه سه‌شنبه 20 تیر 1385 ساعت 08:35 ق.ظ http://hajieh.wordpress.com

سلام

من هم مثل شما یکی از مادربزرگام وقتی هقت سالم بود فوت کردن .. هم من مادربزرگمو خیلی دوست داشتم و هم مادربزرگم منو خیلی دوست داشت ... همیشه وقتی می دیدیمش یه شکلات بهم میداد .... ! و خدا رو شکر مادر بزرگ مامانم رو دارم و وقعا مادربزرگا دوست های خوبی برای آدم هستن ... بیش از حد مهربونن ... ولی متاسفانه هیچ یک از بابا بزرگامو ندیدم .. خیلی دلم میخواست بدونم مزه بابابزرگ داشتن چجوریه .. .
و اینم بگم که چون شهر ما کوچیکه آسایشگاه نداره .

امید سه‌شنبه 20 تیر 1385 ساعت 09:12 ق.ظ http://shiva-omid.blogsky.com

مطلب و موضوعت اونقدر زیبا بود که باعث شد بهش لینک بدم :)

محمد امامی سه‌شنبه 20 تیر 1385 ساعت 09:19 ق.ظ http://www.mardomdari.mihanblog.com

سلام
ضمن تشکر از بازدیدتون از وبلاگ بهار نو
می گم شما فکر نمی کنین یه رابطه ی مستقیمی بین تعداد مهدکودک ها و خانه ی سالمندان وجود داشته باشه ؟!
ما همیشه بعضی افراد رو سرزنش می کنیم که چرا مامان و باباهاشونو به خونه ی سالمندان می سپرن اما یادمون می ره که ما این کار رو از بچگی بهشون یاد می دیم و اونا با گوشت و پوست و خونشون جدا بودن از آغوش پرمهر خانواده رو یاد می گیرن !
فرقش اینه که مردم برای اداره کردن خانه ی سالمندان کمک های خیرخواهانه می کنن اما برای اداره کردن مهد کودک ها از کمکهای خیرخواهانه کمتر خبری هست !

محمود سه‌شنبه 20 تیر 1385 ساعت 03:19 ب.ظ http://bawaramkon.blogfa.com

سلام خسته نباشید
وبلاگ جالب با مطالبی زیبا و مفید
دستتون درد نکنه
پدر بزرگ ها و مادر بزرگها هویت ما هستند

سپیدی کفن سه‌شنبه 20 تیر 1385 ساعت 05:38 ب.ظ http://www.sepideiyekafan.blogfa.com/

سلام به خاطره عزیز
مرسی که به من لطف داشتید و به من سر زدید
بازم هم بابت کنکور معذرت
من اپ هستم و منتظرت
به امید دیدار
پیروز و جاودان باشید

مریم سه‌شنبه 20 تیر 1385 ساعت 06:07 ب.ظ

سلام عزیزم .ممنون از اینکه با من اومدی...( به خاطر من نه...!!!به خاطر قلب مهربونت بود که خواستی اون مادر بزرگها را ببینی...) اونا با یه دنیا عشق و محبت که تو سینه هاشون پنهان دارند ، اونجا زندگی میکنند .......اونها هم مثل همه ی مادر بزرگهای دیگه دوست دارند تمام محبتشونو بی منت نثار بچه هاشون و نوه هاشون بکنند اما.............. روزگار با بیرحمی تمام این فرصتو از شون گرفته ...شاید ما جوونترها با یه دیدار گاه به گاه از اونا بتونیم یه کم فقط یه کم از این کم لطفی را جبران کنیم کسی چی میدونه شاید یه روزی یه جایی ما هم تو یکی از همین خونه ها چشم انتظار یه سلام پر از عشق و محبت..................

ملینا چهارشنبه 21 تیر 1385 ساعت 01:08 ب.ظ http://melinaxlovable.blogfa.com/

سلام خاطره جون خوبی؟
میدونی خاطره جون به نظرم ا یکی از قشنگ ترین کارا تو زندگی هر آدمی همین کار قشنگیه که تو کردی ....
باریکلا
آپم...پیشم بیا

فلفلی چهارشنبه 21 تیر 1385 ساعت 05:25 ب.ظ

سلام............

عالی بود..........کارت خیلی عالی بوددددددددددددد.....

به خدا نمی دونم چی بگم............

ولی مطمئنم که دعای همه اون مادربزرگها برآورده

میشه.......

محمد چهارشنبه 21 تیر 1385 ساعت 06:19 ب.ظ http://www.faryad2001.blogfa.com

اگر صد بار قلبی را شکستیم
بیا یک بار هم احساس باشیم
سلام دوست عزیز
این آپت هم مثل همیشه عالی بود.
زیبا وجذاب
و اینک ۳ نکته مهم
1) اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی .
2) لذتی که در فراغ هست در وصال نیست چون در فراغ شوق وصال هست و در
وصال بیم فراغ .
3) آغاز کسی باش که پایان تو باشد
بازم منتظر آپ قشنگت هستم
خبرم کنی خوشحال میشم
سبز باش وتندرست
موفق باشی
یا حق

محمد پنج‌شنبه 22 تیر 1385 ساعت 06:33 ق.ظ http://www.yazdit.mihanblog.com/

سلام
حالتون احوالتون خوبید سرحال و ...... متن که نوشتی بازم زیبا شیوا و جالب بود واسه همین توی وبلاگم.....
خوب سری به وبلاگم بزنین .... راستی شنیدید می گن توی عالم حرفه ای دنیای مجازی اگر بخوان مطلب از فردی بزنن رسمه که قبلش اجازه می گیرین شاید اون فرد نخواست که ...... ولی اینو را یکی باید به ما حالی کنه که .... بیای وبلاگ بهتون می گم ..... نوع جدید تبلیغاته به قول خودتون
جدی متن جالبی بود موفق و موید باشید با خدا باشید وبدونید خدا با ما ماست

رضا حقیقت نژاد پنج‌شنبه 22 تیر 1385 ساعت 08:40 ب.ظ http://www.isatis.blogfa.com

سلام. خیلی عذر خواهی می کنم. فراموش کردم. اگر ممکن است مشروح را به نحو دیگری بنویس تا خیلی قدیمی جلوه نکند و بتوانم شماره آینده چاپ کنم. تا یک شنبه وقت است. از همین عکس ها استفاده می کنیم. منتظر مطلب شما هستم. باز هم عذر خواهی می کنم.

باغبانی علمی جمعه 23 تیر 1385 ساعت 01:50 ب.ظ http://horticulture.persianblog.com

سلام بر دوست عزیزم خاطره جان / به این همه عشق و محبت حسودیم می شود / کاش من هم ...

شیطون بلا(زهرا( جمعه 23 تیر 1385 ساعت 03:13 ب.ظ http://sheytoon-bala.blogfa.com

Salam Dooste Aziz...
Mamnoon Ke Umadi kheyyyyyyyyyyyyli khoshhalam kardi ;)
felan bye bye

شیطون بلا(زهرا( جمعه 23 تیر 1385 ساعت 03:14 ب.ظ http://sheytoon-bala.blogfa.com

تو اگر می دانستی که چه سخت است خنجر از دست رفیقان خوردن...
از من خسته نمی پرسیدی...
که چرا تنهایی!!!

ایوب جمعه 23 تیر 1385 ساعت 03:37 ب.ظ http://ghaside-baran.persianblog.com

افسوس ! ما زنده کشان مرده پرست چقدر راحت تمام اصالت خود را در کمجی ، بی هیچ یاوری رها می کنیم

تک و تنها جمعه 23 تیر 1385 ساعت 09:01 ب.ظ http://www.h6.blogfa.com

سلام

وبتــــــــــــون عالیه
امیدوارم موفق باشین
در ضمن ما می خوایم وب گروهی بزنیم اگه خواستین کمکمون کنین خبرمون کن

محمد جمعه 23 تیر 1385 ساعت 09:12 ب.ظ http://www.yazdit.mihanblog.com/

سلام دوست من
متن بهانه بود کاری که شما انجام دادید در ارایه شماره حساب به نوعی جدیدترین تز تبلیغاته !!! درسته من فقط به ارمیا لینک دایم دادم اونم چون خیلی دوستیم باران هم به نوعی فامیل مسافریزد هم که خودم با محسن قلم می زنم ...... گرچه تصمیم دارم یک لینکدونی از مطالب بچه ها داشته باشم اما گذاشتن لینک شما تنها اثر بخشی به کار بود که خیلی خردمندانه و جالب انجام دادید دیگه این روزها کوکا تبلیغ مستقیم نمی کنه یه فیلم میسازه که وسطش یک قهرمان کوکاکولا می خوره یا متن داستانی که میارن کوکاکولا قهرمان را نجات می ده نمی دونم یه اصطلاح جالب داره
شایسته است که از اینکه با قلم شیواتون اینچنین از مادربزرگها گفتید تشکر و قدردانی بشه من اینجوری خواستم دوستان دیگر هم توی خوندن این متن زیبا جذاب میهمان کنم همه اینا بهانه ای بود برای مادربزرگها
موفق و موید وسربلند

قاصدک جمعه 23 تیر 1385 ساعت 09:28 ب.ظ http://payizan.blogsky.com

آدم غمگینی نیستم آخه منو دوست غمگینت خطاب کردی می دونی تا بتونم به چیزی اهمیت نمی دم و سعی میکنم که به قول تو غمگین نباشم و شاد باشم و هستم گاهی وقتها هم که دیگه نتونم تحمل کنم میام تو وبلاگم درد و دل میکنم شایدم حق داری وقتی می یای تو وبلاگم فقط وغم انرژی منفی!!
متن قشنگت رو هم خوندم دلم گرفت چه روزگاریه نمی دونم دیشب تو تلویزیون دیدی داشت با یکی از همین خانوما صحبت میکرد 80 سالش بود و با دست فروشی خودش داشت خرج خودش رو در می یورد گریه می کرد و از بی مهری بچه هاش گلایه می کرد چقدر دلم سوخت اما بازم می گفت دلم نمی یاد نفرنشون کنم آخه بچمه!
طرح قشنگیه خیلی خوشحال می شن آفرین
فدای تو

رضا......یاور همیشه مومن شنبه 24 تیر 1385 ساعت 05:26 ب.ظ http://reza169.blogfa.com

با سلام
خوبی؟
ممنونم که به من سر زده بودی ...من بر گشتم
عالی بود
پیشم بیا
بای

خواهر شوهر شنبه 24 تیر 1385 ساعت 05:52 ب.ظ http://www.byeschool.blogfa.com

سلام
خوبی
چرا آپ نمی کنی
ما فکر کردیم حالا سرت خلوته زود آپ میکنی
آپ کردی خبر بده
راستی .....
هیچی بعدا میگم
راستی عکسمون رو زدیم
بیا خوب
مواظب خودت باش
بای بای

ساغند یکشنبه 25 تیر 1385 ساعت 03:54 ق.ظ http://saghand.com

درود
خوشحالم که از وبلاگ شیوای امید بخ وبلاگ شما آمدم...از شما همشهذی خوبم به خاطر مطالب وبلاگتان سپاسگزارم...مخصوصا عکسهایی که از آسایشگاه گرفته بودید...من با دیدن این عکسها کلی دلتنگ شدم...موفق باشید...

آ یکشنبه 25 تیر 1385 ساعت 10:07 ق.ظ http://aseman84.blogfa.com

با سلام
خجسته سالروز میلاد دخت گرامی نبی مکرم اسلام ص، حضرت فاطمه زهرا(س) و سالگرد ولادت امام خمینی(رض) بر شما مبارکباد.

بی شک نور چشم خالق اکرم بتول است
سبط رسول فخر دو علم بتول است

عزت هر دو جهان بواسطه اوست
که شان آیه طهیر بتول است

Tweety یکشنبه 25 تیر 1385 ساعت 01:32 ب.ظ http://tweetyk.persianblog.com

سلام....... چقد دلم واسه مامان بزرگم تنگ شد وقتی نوشته اتو دیدم ....... ببخشید که انقد دیر پیشت اومدم ... شاد باشی

محمد دوشنبه 26 تیر 1385 ساعت 06:07 ق.ظ

سلام دوست من
من روز زن و مادر را به شما عزیز گرامی تبریک عرض می کنم مجدد از درج مطلب زیبا و قشنگتون تشکر می کنم
امیداورم همه روزها سال با موفقیت و کامیابی روز شما باشه !!! و بتوانید در تمام عرصه های زندگی مانند وبلاگ نویسی موفق باشید
اگر در پشت دیوار این شهر خدا رادیدی بگو ماهی ها تشنه اند باران بفرستد!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد