سلام دوستان
این پست رو هفته قبل نوشتم ولی وقت نکردم بفرستم تا الان! راستی خدایی دیدید یکی پیام بگذاره و از تبادل لینک بنویسه بعد یادش بره اسمش و آدرس وبلاگش رو بنویسه! من علم غیب دارم مگه!!
معمولا وقتی با دوستام صحبت میکنم همه اظهار میکنند که خیلی دوست دارند خاطرات بنویسند اما نمی نویسند به دو دلیل اول اینکه ممکنه یکی خاطراتشون رو بخونه و دوم اینکه نمیدونند چطوری باید بنویسند! (فکر میکنم این مشکل بین وبلاگ نویسان وجود نداشته باشه) هردو مشکل راه حل داره اول اینکه میشه از دفترچه های قفل دار استفاده کرد تازه نوشتن همیشه اولش سخته. راستش بااینکه من وبلاگ مینویسم ولی نوشتن در دفترم رو هم خیلی دوست دارم .
امروز پنجشنبه 22 اردیبهشت 84 دقیقا 10 سال از موقعی که من خاطرات نویسی رو شروع کردم میگذره... 10 سال زمان خیلی زیادیه نه! یه کم کمتر از نصف عمر من! احساس میکنم سنم رفته بالا!
در این مدت در انواع مختلف دفتر خاطرات داشتم به غیر از دفتر اصلیم که شب مینوشتم یکی برای مسافرت داشتم یکی برای مدرسه یا دانشگاه .... توی فامیل هرکی میخواد تاریخ دقیق یه اتفاق رو بدونه از من میپرسه. البته به جز 4 سال اول که مداوم مینوشتم بعد هرموقع که موضوعی بود یا دلم میخواست مینوشتم.
و این خاطرات نوشتن خیلی حسن داره... اینکه با خواندن خاطرات قبلی متوجه تغییرات ذهنی خودمون میشیم راستش گاهی که خاطرات قدیمی رو میخونم کلی به خودم و حرفهایی که مینوشتم و دغدغه های اون موقع میخندم! در ضمن همیشه تاریخ همه چی رو دارم از جمله تاریخ تولدها .
چون قول داده بودم قسمت دوم جملات " در کنار رودخانه پیدرا ..." رو هم پست میکنم امیدوارم واقعا بخونید و خوشتون بیاد
"خداوندا ، راضی ام به رضای تو.زیرا تو از ضعف های دل بندگانت اگاهی و از هرکس مطابق با تحملش انتظار داری.عشق مرا درک کن زیرا تنها چیزی است که واقعا به من تعلق دارد و تنها چیزی است که قادرم ان را با خود به جهانی دیگر ببرم.خداوندا عشقم را خالص بگردان به عشقم یاری ده تا بتواند از گزند دام های دنیا نجات یابد."
"انتظار عذاب اور است. فراموش کردن هم عذاب اور است، اما اینکه ندانی کدامیک را باید انجام دهی،بدترین عذاب هاست."
"احساس میکنم ایمانم را باز یافتم. از معجزه عشق شگفت زده شدم"
" یک نفر به جستجوی آب رفت ان را پیدا کرد و مردم در جایی که آب وجود داشت گرد هم جمع شدند.اگر ما شجاعانه به دنبال عشق باشیم، عشق ظاهر میشود و عشق بیشتری را به طرف خود جلب میکند اگر یک نفر واقعا خواهان ما باشد همه همین احساس را نسبت به ما پیدا میکنند اما اگر ما تنها باشیم با گذشت زمان تنها تر میشویم."
" کسی که به دنبال یافتن خداوند است وقتش را به بطالت می گذراند او میتواند در هزاران راه قدم بگذارد و به مذاهب و فرقه های مختلفی بپیوندد اما هیچ گاه از این راه خداوند را نمی یابد. خداوند اینجاست همین حالا در کنار ما. ما میتوانیم او را در این مه و روی زمینی که بر ان راه میرویم ببینیم.وقتی میخوابیم و یا کار می کنیم فرشته های او مراقب ما هستند.برای یافتن خداوند باید به اطرافت نگاه کنی."
"حیات وجود داشت و پس از مرگ ما هم وجود خواهد داشت عشق هم همین گونه است. از قبل وجود داشته و تا ابد هم وجود خواهد داشت."
" عشق پابراجاست ، انسانها هستند که تغییر می کنند."
سـلام . خدمت خاطره خانم .
عرض کنم من خیلی وقت ندارم نوع کارم طوری هست که دائم آنلاینم . (متاسفانه )
اونهائی که از پیش ما میرند از ما زنده ترند.ما زنده ایم به یاد اونها و .... .
این پول ها هم بقول شما دردی دوا نمیکنه فقط باعث سنگینی
مسئولیت و درده سر مسشن مثل این شعری که امروز نوشتم. بازم پیشم بیا
سلام عزیز..........بسیار زیبا...چه تشبیه قشنگی....عشق چون آب است اگر ظاهر شود و ما به دنبالش باشیم...عشق بیشتری جلب خواهد شد...بسیار زیبا.....عزیز ممنونم از محبتت و برات آرزوی بهترینهارو دارم........ بهار دلت رنگین....به رنگ رنگین....رنگین کمانش......
سلام خاطره جون خیلی قشنگ بود موفق باشی گلم مرسی که سر زدی عزیزم
سلام خیلی ممنون که بهم سر زدید خیلی خیلی ممنون.
در ضمن خاطره که نوشتید خیلی قشنگ بود اگه تبادل لینکی دوست داشته باشید در خدمت هستم من4 تا بلاگ دارم که لینک هر کدومش رو قرار بدید توی همون لینک شما قرار میگیره.
http://eshghyaniroya.persianblog.com
http://narmafzarhayekarbordy.blogsky.com
http://mehdishokrany.parsiblog.com
http://mehdishokrany.blogfa.com
سلام .... خوبی؟؟؟؟؟ من آپدیت کردم .... منتظرم ها :)
salam be khatere khanomi:X:
ke hichvaght maro tanha nemizare o koli nazaraye khsohgel khsohgelesho baramoon minevise midooni
manam ye zamani khaterehamo mineveshtam
ama badan dige didam vaghtesho nadaram shayad tanbal shode basham shayadam vase inke khaterehamo ba yeki dige taghsim kardamo ba oon minevisam
rasty khatere joon tamame injomleha kheili ba maena bood
eshg h ta abad vojood darad che jomleii
movafagh bahsi montazeretam
azi o ali
عشق آن می کند که حتی گمان هم بر آن نمی بری... و خاطره نویسی... اگر خاطراتم را ننویسم احساس می کنم بعد ها تکه هایی از گذشته ام را گم خواهم کرد... بارانی باشی.
سلام خاطره جون...خوب اگه خاطره خاطره ننویسه کی بنویسه؟...منم وقتی به خاطراتم نگاه می کنم تازه می فهمم که بزرگ شدم بعضی موقعها اصلا باورم نمی شه که این چیزا رو من نوشتم...بعد می خندم ومیفهمم که آدمی با خاطراتش زنده "انتظار عذاب اور است. فراموش کردن هم عذاب اور است، اما اینکه ندانی کدامیک را باید انجام دهی،بدترین عذاب هاست " خواهد بود...این جمله چقدر قشنگه :
به من سر بزن هم اسم هستیم چه جالب
درود.
وبلاگ زیبایی داری...به همراه متون بسیار زیبا و دیبا.
در صورت تمایل به تبادل لینک لطفا به من خبر بده.
من آپ هستم.
خوشحال میشم که به من هم سر بزنی.
خوش باشی و موفق.
خدا حافظ.
بالاخره این بلاگ اسکای راه داد بهم!! خاطره گلم خوبی؟ خیلی خوبه که خاطراتتو نگه داشتی ..متن قشنگی بود ...شاد باشی عزیزم
من نبضم را بریدم و قطره قطره دردهایم را بر خاک ریختم...من احساسم را زنده زنده در گور کردم...من خاطراتم را خاک کردم و هر چیز که بوی زندگی میداد را دفن کردم...حالا یک روح شده ام ...بدون درد...بدون رنج...بدون احساس...بدون خاطره...و دور از زندگی...اما تا ابد در خاطره سیاه خداوند سرگردان خواهم ماند...
سلام خاطره جان
خوبی؟ با قدوم سبزت در کلبه حقیر من خرسندم کردی.
از لطفت ممنون و ممنون که لینکم را در وبت گذاشتی.
موفق باشی.
سلام
نخست. بسیار ممنونم که به ( بهار نارنج )ام سر زدید.
مطالب جالبی نوشته بودید.به شما تبریک می گویم چرا که قلم توانایی دارید.
و پس از همه ی این ها موفقیتتان را آرزومندم.
یا حق...
سلام...جالبه ..اینکه تو این موضوع منم تقریبا مثل شما هستم ولی متاسفانه این ۴-۵ سال قبل انقدر دفترام خاطرات بد و زجر آور داشت که همهرو پاره کردم و ....بحرحال موفق باشی ...جالب مینویسی...به من هم سر بزن...
سلام خاطره جون من دوباره اومدم که بگم بازم بهم سر بزن به روزم مهشید.....
salamkhatere joon
khili vaghat pish delam mikhast behet sar bezanam vali che konam in blogsky...be har hall....etefaghan man taze in ketaboo khondam va khili ham khosham oomad..
بازم سلام.نمی دونستم توهم این کتابو خوندی.فوق العاده است.منو که خیلی متحول کرد تو چی؟
به نام یزدان
واقعا درست گفته که در طلب خدا به بیراهه میروند
آنانکه به سر در طلب کعبه دویدند
چون عاقبت الامر به مقصود رسیدند
رفتند در آن خانه که بینند خدا را
بسیار بجستند خدا را ندیدند
چون معتکف خانه شدند از سر تکلیف
نا گاه خطابی هم از آن خانه شنیدند
کای خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ
آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند
در ضمن فکر می کنم یه کتاب جدید از نویسنده ی مورد علاقت منتشر شده
پیروز باشید
یزدان نگهدار
با سلام و عرض خسته نباشید فکر می کنم بار دوم است امد ه ام اگر درب خانه ما را نزنی ما هم دیگر درب خانه شما را به صدا در نمی اوریم . چون هر امدنی رفتنی دارد ارادتمند احمد لندن
سلام .چرا سر نمی زنی؟ در مورد مشکلم هم باید بگم هنوز حل نشده....( من توی یک وبلاگ دیگه هم به نام فلفلی مطلب می نویسم دوست داشتی سر بزن.)
http://shalamrood.blogfa.com/
سلام دوست خوبم
همیشه ضربه کاری ز خویش و آشنا خوردن ..کشیدن رنج تنهائی ...همیشه پشت پا خوردن
همیشه شاد زی
تو نیستی که ببینی ..
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است ..
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست .. سلام نازنینم ... آپ هستم و بی صبرانه منتظر حضور پر مهرت هستم ... شاد باشی
سلام خاطره جان از پیغامت منون
سلام خیلی وبلاگ با هدفی داری خوشحال می شم تبادل لینک کنیم منتظرم خبرم کن